همین الان، دقیقا همین الان که دارم اینا رو مینویسم اصلا حالم خوب نیست. دیشب سر کار نرفتم که یکی از دلایلش خوابیدن تنها 7 ساعت در 48 ساعت گذشته بود. در واقع من دو ساعت خوابیده بودم و با ضعف بدنی و حالت تهوع نمیتونستم کار بکنم. اما یک دلیل دیگه هم داشت، ذهنم توان کار کردن نداشت از بس درگیر بود و به خاطر اشتباهی که کرده بودم خسته و ناکارامد بود. من اگر بدنم نکشه اما ذهنم بخواهد، توان ویژهای پیدا میکنم که بدنم نمیتونه دنبالش بیاد.
همین الان، دقیقا همین الان که ده و پنجاه و یک دقیقه به وقت ترکیه است یک لیوان چای خوردم روی آب جویی که دیشب خوردم. یک ماه پیش یک آبجو خوردم و دیشب اینو تنها زدم که شاید کمی ذهنم شل بگیره تا بدنم تو خواب آروم بگیره و بعد از خواب بتونم برای جبران اشتباهی که کردم فکری بکنم و تصمیم نهایی بگیرم. مهربانی میتواند آلت سو استفاده شود، گاهی بهتر است سریع و خشن تصمیم بگیریم. و من هم تصمیم رو گرفتم و کاری می کنم که به ضرر کسی نیست فقط باید در مقابل شانتاژها مقاومت کنم.
چند ماه پیش هم یکی شروع به شانتاژ کرد و در مقابلش ایستادم اما آدمای اطرافم آدمهای ظاهر بینی بودند که تحت تاثیر شانتاژ قرار گرفتن، مهم نیست. من خودمم، چه شایان چه متین یا هر اسمی که به هر دلیلی در موقعیتهای مختلف معرفی کردم، یک شخصیت و یک وجود دارم که خودم ازش راضیام. اعتراف میکنم تو زمستون خیلی ضعیف بودم و دلیلش مریض شدنم بود. من زمستون زیر دست یک روانی مریض شدم و امروز قویتر از گشته باز به جنگ یک مانیک میرم که این یکی وسواسیتر از اون یکی هست و تازه پارانوئیدی شدیدتری هم داره.
پیوست به پست: مانیا یا شیدایی
خارج از پست: یه خورده آرامش میخوام، همین!