منتظرت هستم تا بیایی و طراوتی به زندگی ما بدهی، به من، به عشقت. تو تحویل سالی هستی که همیشه برایم بهار خواهد ماند. آغاز سالی که نیکو میشود. فرقی نمیکند چند کیلومتریام اروتیکگرایی عاشق پندار باشد یا اطرافم لبخندهای مصنوعی و رفتارهای ساختگی، تو که باشی من فقط لبخند میزنم. حتی دیگر دلم دریا هم نمیخواهد. با دستغنچه و کوآلای ِ من دست میمون را میگیریم و میرویم دنبال کانگلو.
«تو فقط زودتر بیا». نه از جنس آن قال گذاشتن ِ اروتیک پسند، نه از جنس این قلب ِ بیقراری که کنارم منتظر توست، تو فقط زودتر بیا از جنس پدری که دختر نداشتهاش را چشم به راهست. بیا که غنچهها بشکفند، بیا تا عطر گلها در هوای ما پر شود، بیا تا سبزی جای سپیدی را بگیرد و دلهایمان را بر سفرهی سبز زمین بگذاریم. تو فقط زودتر بیا و تحویل شو.
پیوست به پست: مهمونی بهار
خارج از پست: خدایا شکرت.
aly bud aly…
لایکلایک