برای ده سال وبلاگ نویسی

چهاردهم آذر 1388 برابر با پنجم دسامبر 2009، اولین پست‌ام با عنوان «هویت ما» را در سرویس بلاگ‌اسکای منتشر کردم. در آن دوران تفاوت بین هویت جنسی و گرایش جنسی را نمی‌دانستم و بر اساس مقاله اشتباه ویکی‌پدیا شروع کردم اما با تحلیل و توضیحات‌ام، فلسفه‌ی انتخاب نام وبلاگم را نوشتم. به نوعی مانیفستی از دورانی که داشتم. دورانی که باید نقشِ یک فرد دگرجنسگرا را بازی می‌کردم و هویتِ همجنسگرایانه‌ام را پنهان می‌داشتم. اگرچه این پنهان‌کاری با روحیه‌ام سازگار نبود تا امروز در کشور و سرویس‌دهنده دیگری، آشکارا هویتِ درونم را نمایش دهم.

در همان سال نخست، بخاطر امنیت خودم و مخاطب‌ها، وبلاگم را به سرویس بلاگ نویسی در گوگل، بلاگر، منتقل کردم اما چند ماه بعد فیلتر شد. چند چرخی خوردم که در پست «منزل آخر» شرح دادم و در نهایت در وردپرس ماندنی شدم اما نه در زادگاه‌ام.

از ایران خارج شدم و نزدیک به سه سال در ترکیه ماندم تا کانادا به من پناه داد. در دوران ابتدایی ورودم به سرزمین شمالی، نخستین دغدغه‌ام یادگیری زبان بود که برای زندگی در جغرافیای تازه به آن نیاز داشتم. چند هفته بعد از ورودم نخستین پست انگلیسی‌ام را منتشر کردم تا آغازگر تمرین انگلیسی نوشتن‌ام شود اما یک سال و یک ماهی طول کشید تا دومین پست‌ام را منتشر کنم. در این یک سال تحت تاثیر حمله تروریستی به گی کلابِ پالس دچار بحرانِ روحی شدم که در اینجا یاد گرفتم به آن پی‌تی‌اس‌دی می‌گویند. تلاش کردم برای نجات جانم و گرفتن آرامش، به طور کلی از مسایل ایران و هر خبر تنشزایی دور شوم، پس نکته‌ای برای نوشتن نبود مگر فرهنگ هوکاپ و درس و مشق و مدرسه که درگیرم کرده بود.

یک سال و یک ماهی بعد، وقتی شاگرد اول کلاسِ زبان مدرسه بودم، با پسری ایرانی آشنا شدم. برای جلب توجه او چند پستی به فارسی و انگلیسی منتشر کردم و این دوباره مرا با وبلاگم پیوند داد و تا امروز جسته و گریخته، برای ثبت در تاریخ و ارجاع به خودم، مطالبی را منتشر کردم.

در گذر زمان، دانش‌ام در مسایلی افزایش پیدا کرد و امکان مطالعه در مواردی رو داشتم اما به پست‌های وبلاگم دست نزدم تا فرایند یک پسرِ همجنسگرایِ حق‌طلبِ 20ساله‌ی تندرو به مردِ همجنسگرایِِ حق‌طلبِ 30ساله معتدل در این فضای مجازی ثبت بماند. شایانِ 30ساله‌ی دادخواه و میانه‌رو که از روحیه رک‌گوییِ پرخاشگر به پرخاشگرِ منفعل و بعد به فردی منطقی، داد‌گر و با جسارت کلام بسیار بالا رسید.

ده سال گذشته و از هویت درون رابطه گرفتم، عاشق شدم، کنشگری کردم، پناهنده شدم، فارغ شدم، خشمگین شدم، اسکان دوباره پیدا کردم، افسرده شدم، زبان تازه یاد گرفتم و حالا در یک کشورِ بیشتر سرمایه‌دار، نقش مصرف‌کننده‌ی بیشتر سوسیالیست را بازی می‌کنم. فیسبوک‌ام را برای دفاع از دمکراسی حذف کردم و در توییتر کهنه‌ام هنوز توییت می‌کنم. در کالجی برای فیلم‌سازی شروع به تحصیل کرده‌ام اما با چند دلیل در این زمستان به فکر یک تغییر مسیر سخت و دردآور هستم. دگردیسی و تلاش برای ساختن زندگی‌ام به ویژه در کانادا، به تنهایی اما با روحیه مبارزه‌طلبی‌ام به پیش می‌رود. این همه تجربه‌ی هویت درون است که هویت‌ام را با عنوانِ وبلاگ‌نویسِ همجنسگرا برای همیشه و بدون وابستگی به فرد یا گروهی، پر افتخار و آشکارا نگه می‌دارد.

تصویر نخستین سربرگِ وبلاگم

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s