چشمات زبانم را گرفته. کم میآورم وقتی قرار است پاسخ زبان شیرین تو را بدهم. میلرزم، گر میگیرم، سرم سنگین میشود وقتی پاسخی برای انتظارت ندارم.
اما فکر میکنم و دوباره بلند میشوم تا نگاهت از من گرفته نشود. چاره میجویم تا صدایت دور نشود. پاسخ انتظار دیگری پیدا میکنم که سرم را دوباره روی شانه تو بگذارم، حتی اگر در آستانهی در تا ده شمرده باشم.
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
Related
منتشر شده توسط شایان میم Shayan Mim T.
Driven from hometown; a person of colour at the new home. An Iranian Canadian blogger who lives in Vancouver, Canada.
Since December 2009, I have been writing about who I am and I shifted to some community activity. I was forced to leave my hometown and for about three years I was a refugee in Turkey. Now I seek to find Canada as my home.
مشاهده همه نوشتههای شایان میم Shayan Mim T.