شش سال یک جور نبود اما استخون بندی مطالبم مثل هم بوده. هنوز ضعفهایی توی نوشتن دارم، هنوز لحنهایی رو تجربه نکردم، مجموعه پستهایی نذاشتم و البته وبلاگ رو در شرایط روز که وابسته به شبکههای اجتماعی دیگه است، توسعه چندانی ندادم اما مثل سالی که گذشت، هویتم رو از چیزی که خودم ساختم بازتعریف کردم. هویت ِ «وبلاگنویس ِ همجنسگرا» که از «هویت درون» اومده، وبلاگی که قرار بود بیانگر هویت ِ پنهان شدهام باشه و ظاهرا هویت ِ پنهان شدهام در جامعه ایرانی، اینجا آنچنان معرفام شده که برای معرفی خودم میگم: «وبلاگنویس ِ همجنسگرا».
برای این که حرف تکراری نزنم اما حرفهام رو یادآوری کنم، پست «برای سال ششم» رو اینجا پیوست میکنم با این توضیح که قرار است به زودی به کانادا بروم. سری پستهای الان رو به خاطر گذر از لحظه نویسی به خاطره نویسی رو متوقف کردم اما سری پستهای خاطرهای با یک حاشیه روبرو شد و به دلایلی فعلا اون رو از برنامه وبلاگم حذف کردم. الان اولویت وبلاگیام، برنامه «قصههای هویت درون» است که از رادیو رنگین کمان پخش میشه. در پستهای بعدی درباره اون بیشتر توضیح میدم.
برای سال ششم
وقتی از کنج اتاقم، به عنوان یک پسر جوان نوزده یا بیست ساله، شروع به وبلاگنویسی با موضوع همجنسگرایی کردم، شاید هرگز چنین روزی رو متصور نبودم. تصور نمیکردم که در یک خانهی اجارهای در ترکیه به عنوان پناهنده با یک تاخیر بزرگ در روند پرونده، منتظر رفتن به کشوری باشم که هنوز بعد از 67 روز تعیین نشده.
وقتی به پشت سرم نگاه میکنم، چند نقطه میبینم. نقطههایی که آشنایی و یا دگردیسی بوده. امروز در ترکیه خـُلق ِ رک و راستگوییام آداب ِ مدارا پذیری پیدا کرده و کنشهای مسئولانهام مستقلتر و البته تنهاتر شده. تنهاتر به این معنی که ترجیح میدهم با کمترین افراد کار کنم تا کاری انجام شود. در این بین هویت درون نقش بزرگی داشته، وبلاگی که برای من فراتر از یک وبلاگ بوده. واکنشها و جایگاهی که از این تریبون به دست آوردم، دستاوردیست که هیچ کس نمیتواند آن را از من بگیرد. نه با فرافکنی و نه با مغلطههای عمومی و نه حتی با غیبت و بدگویی در محافل.
حالا من در ترکیه هستم و هویت درون به ویژه پستهای سریالی مانند «الان» به من کمک کرده تا درونیات خودم را بیرون بریزم. اینکه بتوانم در محیط امنی مولوگ نویسی کنم و انتشار عمومی دهم، آرامام کرده. وبلاگ از نظر من، تکگویی ما از زندگی، سیاست، اجتماع و موضوعات ِ مهم اطرافمان است. وبلاگنویسی با پست گذاشتن در فیسبوک فرق دارد. به لحاظ فنی شما یک لینک مستقیم به نوشتهگاه خود دارید که هر کسی از مجموعه لینکها به خواندنتان دعوت میشود. به لحاظ محتوا نیز به نظر میرسد فرد وبلاگنویس کمتر در جو غالب شبکههای اجتماعی دست به صفحهکلید میبرد. مینی بلاگ توییتر، شبکه اجتماعی فیسبوک یا گوگلپلاس کارکردهای خودشان را دارند و وبلاگ نیز کار کرد خودش را دارد. به نظر من وبلاگ مرز بین رسانه عمومی و شبکهی اجتماعیست. وبلاگ با قالب آزاد به شما اجازه میدهد هویتی بسازید از کنشگری اجتماعی، خبرنگاری یا تحلیلگری سیاسی تا کاربر تاثیرگذار در جامعه مدنی، شهروند خبرنگار و یا کسی که احساس شخصیاش را با انتشار عمومی خالی میکند.
کارکرد و نتیجهای که هویت درون به من داده هیچ یک از شبکههای اجتماعی حتی مینی بلاگ توییتر نیزبرای من ایجاد نکردهاند. هویت درون به من هویت وبلاگنویسی را داده که درباره مسائل مختلف با تمرکز به حقوق اقلیتهای جنسی و جنسیتی فعالیت دارد. هویت درون کمک کرد تا در دورهای بتوانم چیزی که هستم و در پستو نگه داشتم با دیگران به اشتراک بگذارم و بفهمم تنها نیستم، در دورهای که کسی نبود خبرنگاری، گزارش و مقالهنویسی کند، کمک کرد تا اینها باشم و تجربه کنم. در دورهای دیگر کمک کرد تا بحران ِ فراقت از دو معشوق، وطن و فردی که دوستاش داشتم را با کمترین آسیب روحی و روانی پشت سر بگذارم و امروز که در یک قالب تازه گویی میخواهد همیشه استقلال و کنشگری مستقل را به اطرافام یادآوری کنم.
بقول دوستی (یا بهتر بگم دشمنی!): آورین، آورین…
نظرم ب نظراتت نزدیکه
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
ضمنا تبریک فراوان، خوشحالم ک بالاخره داری از برزخ نجات پیدا میکنی 😊 زندگی جدید همیشه هیجان انگیزه!
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
ممنون فدااااات
بووووووووووووس
لایکلایک