گی بودن و پناهنده شدن (قسمت چهارم)

روی نقشه‌ی سرویس گوگل شهر دنیزلی را جستجو کردم، نزدیک به دو هزار کیلومتر فاصله من و یاورام و بعد از رفتن، من و خانواده، دوستان و میهنم بود. عکس‌های شهر را دیدم که نشان میداد شهری در حال توسعه است. تمام مدت با یاور در ارتباط بودم و همزمان با کار، درباره روزمره و زندگی ِ ترکی یک پناهنده چت می‌کردیم.

از تفاوت قیمت‌های می‌گفتیم که شاید کفش ارزان‌تر از ایران باشد و قرار شد آن‌جا خرید کنم اما به این نتیجه رسیدیم که هزینه‌ کردن پول تبدیل شده برای لباس در دوران پناهندگی کار اشتباهی‌ست. برای تهیه وسایل خانه دو راه داشتیم، یا منزل مبله اجاره کنیم و یا از دسته دوم فروشی‌ها خریداری کنیم، چیزی نزدیک به هزار لیر برای یک خانه‌ی یک خوابه. او در زیرزمینی یک‌خوابه و مبله با قیمت مناسبی اسکان یافته بود. طبقات تاثیر چندانی در قیمت خانه‌های ترکیه ندارد اما زیرزمین کمی ارزان‌تر است. دنیزلی شهری مرطوب است و زیرزمین‌ها رطوبت بیشتری دارند. قرار شد ما در اتاق باشیم و هم‌خانه‌ی او در حال روی کاناپه‌ای که تهیه کرده بودند. هزینه‌ی قبوض خانه بر عهده صاحب خانه بود اما منزل او کمتر از قیمت اجاره ارزش داشت. درواقع در چنین خانه‌هایی بهای انرژی زمستان که گران تر است را در تابستان می‌دهید.

هزینه‌ها در ترکیه، اعتماد و رعایت دانگ مساله‌ای مهم است. یک پیش‌فرض که آن روزها نداشتم و در گفتگو با یکی از دوستان بعدها مورد توجه‌ام قرار گرفت این بود که: یک فرد پناهنده از خانواده و دوستان خوداش گذشته و برای ساختن زندگی چیزی برای از دست دادن ندارد. این جمله نه به سیاهی که در مفهوم‌اش دارد اما اگر برداشت خاکستری از آن کنیم و تعمیم کلی به همه‌ی افراد پناهجو یا پناهنده ندهیم، افق دید مناسبی برای جلوگیری از سو استفاده در دوره‌ی پناهندگی به ما می‌دهد. به یاورام درباره مسایل مالی ایمان داشتم و هرگز گمان نمی‌کردم حتی یک درصد، کروشی از مالم کم شود. این بزرگ‌ترین آسودگی خاطری بود که نصیب هر کسی نمی‌شود و داشتن یاوری این چنین برای یک پناهنده، شاید موهبت الهی باشد، البته برای من موهبت ِ عشق بود.

قرار شد به جای چمدان با کوله‌ای بیایم، او وسایل‌اش کامل بود و بسیاری از چیزها مانند خوراکی‌ و حتی وسایلی مثل سشوار را به شکلی تهیه کرده بود. با یک کوله آمدن دو امکان را به من می‌داد، اول این‌که سبک سفر می‌کردم و در طول روزی که برای درخواست ثبت‌نام در یو‌ان‌اچ‌سی‌آر از طریق دفتر آسام باید اقدام می‌نمودم، آسودگی داشتم. دوم مساله‌ی امنیتی بود که هیچ تصوری از واقعیت درباره آن نداشتیم. بلیط رفت و برگشت تهیه کردم و با یک کوله که وسایل یک سفر یک ماهه در آن بود، سعی کردم توجه‌ها را از خودم دور کنم. امیدوار بودم نظام روی من حساسیتی نداشته باشد و پیش از هر آسیبی به خودام، خانواده و جامعه‌ام، از کشور بیرون بیایم.

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s