از همان ابتدای فیلم «باشگاه مصرف کنندگان دالاس» شما رونالد وودروف (رون) دیکسون را معتاد به آمیزش جنسی، گرد و مواد میبینید. او بدون هیچ ملاحظهای در هر گوشهای نیازهای جنسی خود را رها میکند و چیزی مثل رابطه مراقبت شده یا انتخاب شریک جنسی سالم برای او اهمیت ندارد. پس تکلیفمان با شخصیت تا حدودی روش است. فیلم به سرعت وارد موقعیت میشود زیرا درباره فیلم و رونالد وودروف اگر ندانیم، حدس که میزنیم، او ایدز دارد و قرار است بمیرد اما چطور؟ وظیفهی فیلم ساز است که موضوعات کلیشهای مانند عشق، ایثار، مقاومت، همدلی، جاهطلبی، کلاهبرداری و… را طوری پرداخت کند تا بیننده نگوید شبیه آن یا این فیلم است. به نظرم «ژان مارک ولی» به خوبی توانسته به شکل خلاقانهای زندگی آقای دیکسون را برای ما روایت کند.
نکته قابل توجه برای من به عنوان یک وبلاگنویس ِ همجنسگرا، پرداخت به مساله همجنسگراییست. همان طور که میدانید این بیماری در دوران کشف خود به عنوان «بیماری مربوط به همجنسگرایان» شناخته میشد. رونالد وودروف با جنس مخالف رابطه داشته اما این بیماری را گرفته. مانند آمریکاییهای جنوبی افکار ضدهمجنسگرایی و همجنسگراستیزی داشته پس پذیرش و رو به رو شدن با خود و دیگر بیماران برای او سخت خواهد بود. چالش درونی پذیرش بیماری، چالش بیرونی پذیرش بیماران کوییر، چالش درمان و چالش تجارت از راه بیماری به اندازهی کافی برای بیننده میتواند جذاب و دوستداشتنی باشد تا روی صندلی سینما بنشیند. رونالد ِ بد دهن و معتاد به خاطر سرسختی و ادامه دادن، شخصیت جذابی میشود تا مخاطب زندگی او را از این فیلم در گونهی دارم و زندگینامهای دنبال کند.
فیلمنامه خوب، تنها یک دلیل برای تماشای این فیلم و راضی بودن از پرداخت بها برای دیدن آن است. بازی بسیار خوب «متیو مککانهی» در نقش رون، گاو چرون مبتلا به ایدز و «جرد لتو» به عنوان یک تراجنسی مبتلا در جذاب کردن این فیلم تاثیرگذار است. هر دو برای بهترین بازیگر نقش اول و مکمل مرد برنده جایزه اسکار شدند که این پنجمین بار در هشتاد و هفت دوره برگزاری جایزه اسکار بوده. یکی از بهترین قسمتهای بازی جرد لتو جاییست که او با کمترین اجراگریهای جنسیاش به دفتر کار پدر میرود تا از او کمک بگیرد. بازی ضعیف ِ پدر ریموند، او را تحت تاثیر قرار نمیدهد و ریموند نشان میدهد چقدر میتواند یک کوییر باورپذیر برای کوییرها باشد.
ژان مارک ولی در آن سکانس که وظیفه تدوینگر را نیز بر عهده داشته سعی میکند با کاتهای کمتر به شاتهای پدر ریموند این ضعف کارگردانیاش را بپوشاند اما این دلیلی برای ضعیف بودن کارگردانی آقای ولی نیست. در سکانس جادهای نخستین سفر رون به مکزیک، او در جایی ماشین خود را کنار میزند و دست به اسلحه میبرد. دکوپاژ مناسب مانند دوربین روی دست، حتی در ماشین و استفاده کمتر این کارگردان از کارمانت، این صحنه را برای بیننده باورپذیر و دراماتیک کرده. اینسرت، اور شولدر و کلوزآپ ِ استثنا که با کارمانت گرفته شده و تدوین خوب ِ همین کارگردان و نعره گاو گونهی متیو در نقش ِ رون ِ مبتلا، با قطع ناگهانی به تصویر چاه نفتی که روی خط افق در غروب فعال است، از نظر من یکی از بهترین سکانسهای این فیلم با هنر کارگردانی و تدوین ژان باید شمرده شود.
مهمترین نکته از فیلم برای من به عنوان وبلاگنویس ِ همجنسگرا تغییر روحیه ضدهمجنسگرایی و همجنسگراستیزی/هراسی رونالد وودروف به یک فردی که بهترین دوستان خود را افراد همجنسگرا میبیند است. روند تغییر و دگردیسی شخصیت رون آنقدر به درستی و زیبایی شکل میگیرد که شاید بتوان گفت دیدن این فیلم برای هر بینندهی ضدهمجنسگرا یا همجنسگراستیز/هراس تاثیر مثبت میگذارد. از این رو پیشنهاد میکنم برای تغییر فرهنگ، این فیلم برندهی سه اسکار و زیبا را به همراه افراد ضدهمجنسگرا و همجنسگراستیز/هراس ببینیم.
پیوست به پست: پیشپردهی فلیم باشگاه مصرفکنندگان دالاس (Dallas Buyers Club)
خارج از پست: از بیست و پنجم سپتامبر تا به امروز این پست با تیتر «تماشا در تبعید (2): » منتظر تکمیل تیتر است. فکر میکنم برای «تنها یک سوال از عشق» این پست به پیشنویسها اضافه شد اما در این هفته تنها یک فیلم آن هم «باشگاه مصرف کنندگان دالاس» را دیدم. این فیلم یک ماه در پوشه «منتظر تماشا»ی سیستمم مانده بود و بالاخره در یک روز وقتی دو ساعت میخواستم کاری غیر فرهنگی بکنم، با چرخش «زهرایی» به تماشای این فیلم در یک روز پس یا پیش ِ روزجهانی ایدز نشستم.
بازی متیو مک کانهی عالی بود ولی خود فیلم اونطور نبود که درموردش شنیده بودم ! منم دیشب دیدم ! درضمن فک نکنم هدف این میبود که به این مسئله همجنسگرایی اینقدر توجه بشه ! شاید چون شما خودت خیلی به این مسئله فک میکنی اون موضوع رو پر رنگ تر از من دیدی !
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
دقیقا
من موضوع رو از نگاه یک وبلاگ نویس ِ همجنسگرا دیدم وگرنه درست.
لایکلایک