برای سال ششم

وقتی از کنج اتاقم، به عنوان یک پسر جوان نوزده یا بیست ساله، شروع به وبلاگ‌نویسی با موضوع همجنسگرایی کردم، شاید هرگز چنین روزی رو متصور نبودم. تصور نمی‌کردم که در یک خانه‌ی اجاره‌ای در ترکیه به عنوان پناهنده با یک تاخیر بزرگ در روند پرونده، منتظر رفتن به کشوری باشم که هنوز بعد از 67 روز تعیین نشده.

وقتی به پشت سرم نگاه می‌کنم، چند نقطه می‌بینم. نقطه‌هایی که آشنایی و یا دگردیسی بوده. امروز در ترکیه خـُلق ِ رک و راستگویی‌ام آداب ِ مدارا پذیری پیدا کرده و کنش‌های مسئولانه‌ام مستقل‌تر و البته تنهاتر شده. تنهاتر به این معنی که ترجیح می‌دهم با کمترین افراد کار کنم تا کاری انجام شود. در این بین هویت درون نقش بزرگی‌ داشته، وبلاگی که برای من فراتر از یک وبلاگ بوده. واکنش‌ها و جایگاهی که از این تریبون به دست آوردم، دستاوردی‌ست که هیچ کس نمی‌تواند آن را از من بگیرد. نه با فرافکنی و نه با مغلطه‌های عمومی و نه حتی با غیبت و بدگویی در محافل.

حالا در ترکیه هستم و هویت درون به ویژه پست‌های سریالی مانند «الان» به من کمک کرده تا درونیات‌ خودم را بیرون بریزم. این‌که بتوانم در محیط امنی مولوگ نویسی کنم و انتشار عمومی دهم، آرام‌ام کرده. وبلاگ از نظر من، تک‌گویی ما از زندگی، سیاست، اجتماع و موضوعات ِ مهم اطراف‌مان است. وبلاگ‌نویسی با پست گذاشتن در فیسبوک فرق دارد. به لحاظ فنی شما یک لینک مستقیم به نوشته‌گاه خود دارید که هر کسی از مجموعه لینک‌ها به خواندن‌تان دعوت می‌شود. به لحاظ محتوا نیز به نظر می‌رسد فرد وبلاگ‌نویس کمتر در جو غالب شبکه‌های اجتماعی دست به صفحه‌کلید می‌برد. مینی بلاگ توییتر، شبکه اجتماعی فیسبوک یا گوگل‌پلاس کارکردهای خودشان را دارند و وبلاگ نیز کار کرد خودش را دارد. به نظر من وبلاگ مرز بین رسانه عمومی و شبکه‌ی اجتماعی‌ست. وبلاگ با قالب آزاد به شما اجازه می‌دهد هویتی بسازید از کنش‌گری اجتماعی، خبرنگاری یا تحلیل‌گری سیاسی تا کاربر تاثیرگذار در جامعه مدنی، شهروند خبرنگار و یا کسی که احساس‌ شخصی‌اش را با انتشار عمومی خالی می‌کند.

کارکرد و نتیجه‌ای که هویت درون به من داده هیچ یک از شبکه‌های اجتماعی حتی مینی بلاگ توییتر نیزبرای من ایجاد نکرده‌اند. هویت درون به من هویت وبلاگ‌نویسی را داده که درباره مسائل مختلف با تمرکز به حقوق اقلیت‌های جنسی و جنسیتی فعالیت دارد. هویت درون کمک کرد تا در دوره‌ای بتوانم چیزی که هستم و در پستو نگه داشتم با دیگران به اشتراک بگذارم و بفهمم تنها نیستم، در دوره‌ای که کسی نبود خبرنگاری، گزارش و مقاله‌نویسی کند، کمک کرد تا این‌ها باشم و تجربه کنم. در دوره‌ای دیگر کمک کرد تا بحران ِ فراقت از دو معشوق، وطن و فردی که دوست‌اش داشتم را با کمترین آسیب روحی و روانی پشت سر بگذارم و امروز که در یک قالب تازه گویی می‌خواهد همیشه استقلال و کنشگری مستقل را به اطراف‌ام یادآوری کنم.

پیوست به پست: صفحه درباره هویت درون 

درباره هویت درون

همجنسگرایی یعنی میل جنسی و احساسی به جنس موافق است. همجنسگرایی در دنیا به‌عنوان یک گرایش جنسی شناخته شده. گرایش به جنس مخالف، دگرجنس‌گرایی (Hedrosexuality) و به هردوجنس، دوجنس‌گرایی (Bisexuality) است. گرایش دیگر که به همجنس خود میل دارد نیز (Homosexuality) یا همان همجنس‌گرایی نام‌گذاری کرده‌اند. در این بین گروه‌هایی نیز هستند که نمی‌خواهند در هیچ دسته‌ای باشند و به سیالیت گرایش جنسی اعتقاد دارند.

من شایان، متولد ماه مهر، به اقرار پزشکان سکسولوژیست، همجنسگرا زاده شده‌ام. این حس از ابتدا همراه من بوده. حسی که دنیا رو زیباتر و مهربانانه تره می‌بینه. من، شایان، در ایران، همجنسگرا به‌دنیا آمدم، به جشم یک پسر مودب و مهربون منو می‌شناسند. تو حرفه‌ام پیشرفت دارم، در سالن سینما درکنار دیگران می شینم. همه منو چشم پاک می‌دونن، چون حسی ویژه‌ای به دخترها ندارم و این یعنی نمی‌تونم نگاه شهوت انگیزی به دختری داشته باشم. هرگز با هیچ دختری نتونستم سکس کنم اما ازشون متنفر نیستم. دوست‌های دخترم، مثل خواهرم می‌مونند.

من، شایان، در ایران، همجنسگرا، زاده شدم و همجنسگرا، خواهم مرد. در ایران، کشوری که اسپاگتی رو به ماکرونی تبدیل می‌کنه، انرژی هسته‌ای رو بومی می‌کنه و دمکراسی رو، دینی. سلطه‌طلبان حاکم‌اند و کشور رو به‌ سمت تحجر می‌کشند. اینجا دفاع از سنت‌های غلط، درست و تجددخواهی و همگام شدن با جامعه‌ بشری غلط دونسته می‌شه.

اینجا نمی‌تونی بگی همجنسگرا هستی، نمی‌تونی بگی به پسرها گرایش داری. پیرترها می‌گن «عرش خدارو به لرزه دراوردی» و باید «سنگسار» بشی، جوان‌هاش «می‌کنند و بعد آسیب می‌زنند». اینجا نمی‌تونی عاشق یک پسر بشی. نمی‌تونی صورتش رو بین کف دستات بزاری تا لب‌هاتونو خیس کنید. پس تو مجبوری با هویت یک استریت(دگرجنسگرا) زندگی کنی. فرقی نمی‌کنه که تو بگی یا نه اما اونها همش تصور می‌کنند تو دخترباز هستی. تازه باید تمام تلاشتو بکنی تا مبادا شک نکنند. آره اینجا باید با هویتی دیگه زندگی کنی نه با هویت درونت.

اما من هویت ساختگی خودم رو که از انکار کننده‌ی گرایش جنسیم بود رو در روزمره از دست دادم، چون مهاجرت کردم، چون دیگه ایران نیستم. این چند خط رو امروز که ششمین سالگرد هویت درون هست می‌نویسم و شاید باز هم به این صفحه اضافه کردم. من حالا که پنجم دسامبر دو هزار و چهارده است در ترکیه به عنوان پناهنده، با یک روند بسیار طولانی منتظر رهایی از خاورمیانه‌ای هستم که باز در اون مجبوری خیلی هویت درون‌ات را نشان ندهی. اما این مانع از تلاش‌ام برای تغییر نشده و نمی‌شود.

خارج از پست: باید دسته بندی وبلاگ رو به سامان نهایی برسونم و این یک وقت جدی می‌خواد، این یک‌شنبه انجام میدم.

2 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. Alone Tired Boy می‌گوید:

    سال ششمت مبارک
    تک تک حرفات در مورد وبلاگ و هویت وبلاگی و تعلق خاطری ک ب وبلاگت داری و اونچه ک ایجا ب دست آوردی رو کاملا درک میکنم
    هرچند وبلاگ نویسی خصوصا وبلاگ بچه های جی خیلی وقته رونق خودشونو از دست داده و ب جز معدود بچه های دهه شصت که اونا هم (بلانسبت) یه جوری دارن فسیل میشن (و به زودی میشه ازشون شیل اویل استخراج کرد) کسی رو اینجاها پیدا نمی کنی!
    نسل بعد از ما هم ک دیگه ب این حرفا بی اعتقادن، همون وایبر و واتس آب هم از سرشون زیاده !!!

    لایک

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s