نمیدانم چرا نمیخواهی هر چه زودتر درباره موضوعی که خودت وعده دادی «در فرصت دیگری صحبت میکنیم» حرف بزنیم. پنهان نمیکنم دلایلاش را تحلیل میکنم اما حکمم را نمیدهم تا تو را [شاید] ببینم. ولی این روزها یک خوبی از خودم دیدم. تا حدود هشتاد درصد، بله همان هشتاد درصد لعنتی، تا حدود هشتاد درصد فکر میکردم دلیلی قانع کنندهای برای آن اتهامی که به من زدی نداشته باشی و دیدیم که نداشتی. با خودم عهد کرده بود، از روی نفرت عمیقم، با خودم عهد کرده بودم اگر قانعام نکردی، با همان منطقی که میشناسی، نبخشمت، ولی «عزیزم»، نمیدانم چطوری اما بخشیدمت.
این را همین چند روز پیش فهمیدم که بر عکس همین چند ماه گذشته از خودم نمیپرسیدم: «یعنی من هر دفعه تهدیدش کردم و ازش باج خواستم؟». هر روز میگفتم، شاید روزی چند بار میپرسیدم، اما مدتیست که اصلا نمیپرسم و برایم مهم نیست. وقتی متوجه شدم چقدر آرام بودم که بالاخره بخشیدمت.
خارج از پست: Chopin Nocturne Op.9 No.2 Arthur Rubinstein
خارج از پست: چقدر نوشته توی درفتم دارم!