آزموده را آزمودن خطاست اما این طور که من ویران گرانه برخود هم میکنم اشتباست. شاید یک صبحانه یا شام، یک عبور با لبخند از خاطرات یا سلام گنگی در جمع پراکنده بهتر از بریدن و فحاشی و توهین باشد.
کدام پایان
کدام پایان را بر هویت درونم بیابم
هنگامی که تو شروع دوباره ی منی
احساس من عادی عادی نیست
طعم گی بودنم دیگر همان مزه را نمی دهد
اما هویت درونم تغییر نکرده است
تغیر هم نمی کند
اسیر عقل کلی در خود خواهی شده بودم
اما شاید عشق بی وصال بوده است
اما شاید عشق در مراجعه است
اما شاید بازی تمام شده است
حالا بازی تازه را شروع می کنیم
امروز
من و تو
با هم
یک رابطه
خلاف آنچه که دیگران یا در کلیشه ترکاندن ها می پیندارند
و یا خلاف آن چه دیگران در کمر به پایین می دانند
و یا حتی خلاف آن چه مانند اویی در بازی خود ساخته فرو می دهند
من و تو می خواهیم از چیزی لذت ببریم که دیگران درک نمی کردند
یا که باور نداشتند
و یا حتی به قهقه می گرفتند
امروز عصر
در زمستان خشک
بازدید از نوشته اصلی 38 واژه دیگر