این هفته خیلی بد گذشت. در یک اتفاق مجبور شدم خاطرات 4 سال گذشته رو مرور کنم و وقتی به نتیجه و حاصل اون در شش ماهی که در ترکیه داشتم رسیدم، عصبی و عصبانی شدم. ظاهرا این درد هم پایانی نداره. همین روند که از اول هفته شروع شد راندمان منو از کار انداخت. با تمام توان سعی کردم زبان انگلیسی رو بخونم و از اون عقب نمونمم اما درباره باقی تصمیمها اصلا موفق نبودم.
همچنان کتاب خونی رو شروع نکردم، هنوز هم زانوم درد میکنه، البته با رسوندن کلسیومی که توی سبد خوراکیام نبود بهتر شده اما متاسفانه وقتی زیاد راه میرم درد میگیره. هفته آینده اگر مساله درد پاهام رو حل نکنم، هفته بعدش دیگه اجازه حذف ورزش رو به خودم نمیدم. درباره فیلم هم این هفته دختری با خالکوبی اژدها، آرتیست و برای بار دوم شهر گناه رو دیدم. باز هم مثل هفته پیش تنها تصمیمی که روی انجام دادنش ایستادم، ترک دائمی سیگار بوده. این هفته مشروب و سیگار برگ مجانی بود اما نکشیدم. به طور کلی روی این تصمیمام خیلی پافشاری میکنم و درباره 5سال آینده میدونم میتونم روی حرفام بمونم. پنج سال بعد هم، پنج سال بعد معلوم میشه.
از سیگار ِ 5واحدی 10، از زبان ِ 4واحدی 7، ورزش این هفته هم حذف میشه، کتاب ِ 2واحدی 0 و از فیلم ِ 1 واحدی هم 6 میگیرم. این هفته در مجموع از اجرایی شدن تصمیماتام 7 میگیرم. اگر چه نمره قبولی گرفتم اما اصلا از خودم راضی نیستم.
پیوست به پست: پست ِ تصمیمات لحظهی 14: الان (14)
خارج از پست: من تو خاطرات گیر نمیکنم، اصلا این روزها خاطرات رو به سختی به یاد میارم اما وقتی حماقتی کرده باشم خیلی بد به خودم غر میزنم و خودم رو سرزنش میکنم. باید از این رفتار خودم دست بکشم تا بتونم به زندگیم ادامه بدم.
بهت گفتم تند نرو موتور میسوزونی!
لایکپسندیده شده توسط 1 نفر
این هفته وضع بدتره هنوز یک کلمه زبون نخوندم 😦
لایکلایک