یک ربع پیش شیفت کاری من شروع شده و من دقیقا الان توی حال خونم با لباس کار روی کاناپه نشستم و دارم اینها رو تایپ میکنم. به زودی به صورت دورکاری کاری در خانه را شروع میکنم و درامد بسیار کم اما مکفی رو در این چهار دیواری به دست میارم. این هفته آخرین هفته کاری من در تکستیل و آخرین هفته کارگری خودم میدونستم و میخواستم دیگه از آخر هفته به بعد، سر کار نرم اما الان واقعا نمیکشم. یعنی هر مشوق، انگیزه و ایدهای برای کار کردن خودم میدم اما باز نمی تونم خودم رو راضی کنم که سر کار برم. اگر نرم اونقدر ممکنه به ضررم بشه که دریافت حقوقم مختل بشه اما واقعا نمیکشم. زمان همین طور داره میگذره و من یک ساعت تا محل کارم فاصله دارم. باید برم بایرامبری و بعد از اون دلموشهای گوچلیک رو سوار بشم تا به کارگاه برسم اما توان از خونه بیرون زدن رو ندارم.
همین طور داره زمان میگذره و خیره به صفحه لبتاپ دارم به تمام این 24 سال و یازده ماه گذشته فکر میکنم. یک ماه تا تموم شدن ربع قرن زندگی دارم و این فقط یک عدد نیست. من دقیقا در ساعت هفت و بیست و هفت دقیقهی عصر چهارشنبه 20 آگوست 14 به وقت ترکیه ایستادم و دارم به بیست و چهار سال و یازده ماه ِ رفته فکر میکنم. نکنه بحران ِ زودرس ِ میانسالی گرفتم؟ آره…، همین الان فهمیدم که من دچار بحران زودرس میانسالگی شدم.
همین الان که هشت و بیست و شیش دقیقه به وقت ترکیه است زنگ زدم و گفتم من امروز سر کار نمیام. شاید بتونم تا شنبه دوم بیارم.
پیوست به پست: بحران میانسالگی
خارج از پست: اول این پست رو توی فیسبوکم گذاشتم اما بعد احساس کردم نامحرم زیادی توی فیسبوکم هست، یک فکری باید براش بکنم. حذف کردم و اینجا پستش کردم.
اولا ممنون بابت نگرانیت!
دوما کار کردن به هر نوعی باشه از بی کاری و سکون بهتره، و ب نظر من خیلی بهترتره ک محیط کار و آرامش (یعنی خونه) از هم جدا و ایزوله باشن.
سوما گذر زمان دغدغه ی همه ی ماست… تو ک هنوز جوونی، پس زیاد نگران نباش. همین ک توی این مملکت نیستی، خودش میتونه ی نقطه ی + توی زندگیت تلقی بشه، اینو از سر تعصب نمیگم، ی تجربه س ک ب خاطرش جوونیم رو دادم…
لایکلایک
ممنون
لایکلایک