چنار رو بالا میکشم و به سوژههای اجتماعی در گذر نگاه میکنم. خیلی وقته دلم دوریینم رو میخواد. آ اس آ ی ِ چهارصد ِ سیاه و سفید رو بذارم توش و فرمهامو قاب کنم. هیچ وقت عکاس لنداسکیپی نبودم. بعد برم یه لابراتور متل انجمن و یه طوری اسیدا رو بریزم توش تا سیاه بهم تحویل بده، سیاه تر از استپایی که پاین اوردم. کنتراست و خط و سطح هام تو قاب طوری باشه که با گرینهام پایه اول هنر، برانگیختن احساسات رو برانگیزنم. بعد به کمک سوژه، تعلیقی ایجاد کنم که پایه دوم هنر، ایجاد فکر کرده باشم. بعد ببرم گالریی مثل ژوژمانی که طرح هام رو توش عوق زدم، که بالا بیارم و راضی نباشم از کارم و دوباره کار کنم.
چنار رو با تن خسته شب کاری بالا میکشم و سیگار کارگریم رو آتش میزنم و به اینها فکر میکنم و در حال رفتن به سمت خانه گوشی به دست اینها رو مینویسم توی وبلاگم که رسیدم در لبتاپام ویرایش و منتشر کنم.
پیوست به پست: پال مال آبی
خارج از پست: به میدان که میرسم از رسیدن شاد میشوم.