در سابقه‌ام یار جهان است

درد از هر سویی امروز آمد. از زیر باری که نفرتم تا زیر باری که گرفتم و زیر باری که رفته است.

مرد با خنده: «حمالی…، حمالی…».

درد از زیر ناخون‌ام تا پروستات و کف ِ پای صافم چنان تیر کشید، که عفونت کرده و من تنها می‌توانستم سیگار بکشم.

چقدر در این روزهای کاری، وقتی سوزن را نخ می‌کنم یا زیر بار یا علی! می‌گویم، ایده و درد به ذهنم می‌آید. تعریف پروژه‌هایی برای حال که همه را می‌سوزانم. می‌سوزانم از درد شریکی که بعد از فیلم هندی و کتاب‌های درسی امروز پیشرفتی تحسین برانگیز کرده و در سودای هوزهاتی، اینفوی باکلاسی را به چشم ظاهربینان ِ عقب افتاده فرو کرده.

دروووود، گویی مغلطه بیشتر از منطق پاسخ ِ ترکیده‌ای می‌دهد.

دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد…

تمام درد من از نابخشودنی شدنم می‌آید. من‌ی که از 16سالگی یاد گرفتم به گفته‌ی قصار ماندلا ببخشم اما فراموش نکنم، این روزها برای تغییر رفتاری نمی‌بخشم که پشت‌اش ترس از مانع شدنم برای نرسیدن به تغییر برنامه‌های مردک ِ منفعت طلب بود.

به‌چرخان میز را و هر کلامی رو با تندی مغلطه‌ی اتهام کن که او بد بین است نه تو!

پیوست به پست: دردا – محسن نامجو

 

خارج از پست: باید بتونم ببخشمش تا آروم بگیرم.

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s