تو مسولی، مسول این اشکهایی که گونه ام را تر میکند. تو مسول این بغضی که بعد از دو ماه می ترکد. من انتظار دوستی هم دیگر ندارم. از منطقم میپذیرم در روابط ات با من تجدید نظر کنی اما این بی احترامی از تو که اوصول را میدانی برایم سنگین است. میپذیرم حوصله ام را نداشته باشی یا از من متنفر باشی یا بودن با من را به هر دلیلی نخواهی اما انتظار ریجکت و عدم توضیح، تماس بی پاسخ و عدم توضیح، پیام دیده شده و پاسخ نداده… .
من انتظار ندارم اصول روابط معاشرتی را از تو نبینم. امشب بغض کردم و پیام گذاشتم. حالا ترکیدم و اشک ریختم. پست در همین هویت درون میگذارم که خوانده باشی، مسول دل شکسته و اشک ریخته ای، که من خودم را لایق چنین رفتار زشتی با خودم نمی دانم، که تو اصول را میدانی اما در برخورد با من رعایت نکردی.
یکی یکی شکستید، این بار نوبت شما بود. به دیوار کوتاهم عادت کردم، اشکالی ندارد. اما مسولیت کار خودت رو بپذیر دوست عزیزم.
پیوست به پست: ندارد
خارج از پست: خوش نیستم، تو تختم با موب نوشتم.