بعد از تمام کردن فصل دوم خانه پوشالی (House of Cards) میتونم بگم فصل اول بهتر از فصل دوم بود. سریالی که دربارهی حیلهگری فرانک اندروود (با بازی کوین اسپیسی) است تا او به حرف پدراش امپراطوری خود را بسازد. مردی که دستاش به خون آلوده است تا قدرت خود را در دمکراسی سرمایهداری آمریکا با فریب افکار عمومی بیشتر و بیشتر کند. او از رهبری اکثریت سنا به معاون اولی ریاست جمهوری میرسد و نقشههای بیشتری در سر میپروراند که در پایان سیژن دوم به آن دست پیدا میکند. او ضدقهرمانیست که نمیتوانیم دوستش نداشته باشیم.
فرانسیس یک قاطل است و نویسندگان فصل دوم این را در همان ابتدای فصل به ما یادآوری میکنند. او برای رسیدن به قدرت هر مانعی را بر میدارد، ما این را میپذریرم و به دیدن آقای اندروود با علم به قاتل بودن او ادامه میدهیم. در همان قسمت یکم سکانس محشر ِ قتل ِ زویی بارنز (با بازی کیت مارا) که یکی از مهمترین نقشهای فصل یکم بود، قدرت کارگردانی ِ تیم فنیچر را باری دیگر اثبات و به ما شوک وارد میکند، بعد با خود میگویم کار فرانک در این سیژن تمام است اما این تازه آغاز امپراطوری اوست.
امپراطوری که همسر او کلیر (با بازی رابین رایت) نقش بسیار بزرگی در آن ایفا میکند. او در ابتدا ستاره میشود و رهبری یک لاحیه را در دست میگیرد اما حریف و مانع قدرتمند فرانسیس آنها را به حاشیه میبرد که کلیر از این مرحله نیز عبور میکند. نقشی که رابین رایت دارد یکی از آن نقشهاییست که با تمام وجود دوست دارم. زنی سخت و محکم که با چند جمله فرانسیس را به سمت پیروزی حل میدهد.
فکر میکنم رمز موفقیت این سریال خاکستری بودن شخصیتهاییست که نمیتوانیم دوستشون داشته باشیم اما آنقدر خوب پرداخته شدن که نمیتونیم از اونها متنفر باشیم. خاکستری انسان که در این جهان نسبی ما رو به پذیرش زندگی واقعی، یعنی نبودن آرمان شهر نزدیک میکند و از ما میخواهد قوائد کثیف سیاست را بپذیریم اما برای اخلاق دست از تلاش بر نداریم.
پیوست به پست: تصویر ماشین تحریر اندروود در قسمت آخر از فصل دوم، آنجایی که فرانسیس امپراطوری خودش را میسازد.
خارج از پست: «راب»و که تو سیژن سوم کشتن، امید من «جان اسن»وست. اونایی که میبینن میدونن کدوم سریالو میگم. خالیسی هم بخوره تو سر استریتها (دگرجنسگرایان، یعنی افرادی که به جنس دیگر گرایشجنسی دارند).