چند وقتیه دارم با ادلیستهای فیسبوکم حال میکنم. با صبر و تحمل پای حرفاشون میشینم و ارشیو سفید ِ مکالماتمون رو پر از مهر و محبت دو طرفه میکنیم. به نظر میرسه پروفایل پیکچرم بعضی از اد لیستهای اروتیکم رو تحریک به برقرای ارتباط با من کرده. امشب خیلی خوشحالم که با بخش دیگهای از دوستان فیسبوکیم آشنا شدم و به ویژه شادترم که دنیای اروتیکی اونها رو بیشتر شناختم.
اما متاسفم دنیای آدمهای اروتیکگرا خیلی کوچیکه. از نظر من اهداف جنسی که براشون وقت میذارند یک هرزرفتگی زمان طلایی به ویژه در جوانیه. به نظرم فریسکس یا همون رابطه جنسی آزاد یا همون سکس بدون احساس خیلی «چیپ»ه، خیلی!
من تجربش کردم و با منطق بهش فکر کردم. سکس برای سکس، سکس در مستی، دیت سکس، خیلی چیپه از نظرم. اما یک اتفاق میتونه جذاب باشه. نه این که به دنبال رابطه جنسی بگردیم، بلکه اگر قرار هست رابطهای اتفاق بیافته و راضی هستیم چرا باید جلوش رو بگیریم؟
شاید کسی رو دعوت کنیم و فکر کنیم ممکنه اتفاقیهم بیافته و اگر جلوش رو میگیریم به خاطر ایدلوژی باید بگم اونم از نظرم چیپه. انسان یک ایدلوژی داشته باشه میتونه راحت زندگی کنه. به گمانم بهتره انسان به دنبال کرامت انسانی خودش باشه اما از زندگی لذت ببره. همون جمله طلایی که سالها پیش گفتم: «لذت ببر اما آسیب نرسون».
پیوند به پست: شعله و دود
خارج از پست: خوشحالم هنوز ایدلوژیهام همون چیزی هست که بوده و خودم رو چیزی که نبودم تصویر نکردم. فقط سختگیریم نسبت به آدمای اطرافم کم شده که خیلی خوبه.