تو از آیین انسانی چه میدانی، چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
این پرسشیست که فریدون مشیری سروده و محمدرضا شجریان به هنگام اعتراضات قانونی به کودتای انتخاباتی بهار 88 خوانده بود. از همان موقع این استدلال که «اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟» برای من پرنگتر شد. مسالهای که امروز برای من بیشتر از هر روز دیگری مطرح شده رشد چشمگیر اعدام در ایران است. شاید بتوانیم مجازات اعدام امروز ایران را در سه دسته تقسیم کرد. جرایم تروریستی، جرایم اجتماعی و جرایم سیاسی-عقیدتی.
درباره جرایم سیاسی-عقیدتی چه چیزی میتوان گفت؟ چطور یک انسان به خودش اجازه میدهد به خاطر یک اختلافنظر یا حتی توهین به عقیده و اندیشهاش جان یک انسان دیگر را بگیرد؟ این یک جنایت بزرگ است و هیچ کس نمیتواند آن را انکار یا توجیه کند.
جرایم تروریستی نیز مشخصاند. بمبگذاران و تروریستها به واسطهی گرفتن سلاح و انفجار سعی در القای نظرات خود به جمع و گروههای هدف دارند. این که آیا مجازات مرگ برای مرگآفرینان درست است یا خیر به بحث نسبت جرم و مجازات بر میگردد که در تخصص من نیست اما از سوی دیگری به این موضوع نگاه میکنم. اگر حاکمی به خاطر نقد یا اختلاف عقیده فرد یا افرادی را با مرگ مجازات کند، هیچ تفاوتی با تروریستی ندارد که به همین دلیل جان انسانها را میگیرد. حاکم مستبد یا حکومت دیکتاتوری تصمیم میگیرد قانونی بنویسد تا اعمال تروریستی خود را توجیه کند و این گونه به اصطلاح کلاه شرعی بر رفتار تروریستیاش میگذارد. عموما در مقابل چنین حاکم و حکومتی یک یا چند گروه مسلح به وجود میآیند تا اقدام به انتقام گیری و مجازات حاکم و حکومت کنند. چنین وضعیتی را این گونه توصیف میکنم: «دو گروه تروریستی برای برتری ایدلوژی ناحق خود، اقدام به ترور و زورگیری میکنند». در این راه بیشترین آسیب را نوجوانانی میخورند که جذب ایدلوژیهای حکومت و گروههای تروریستی میشوند.
قاچاق موادمخدر، زورگیری، تجاوز، آدمربایی، زنا، لواط و… در کشور ما به عنوان جرایم اجتماعی تعریف شدهاند و با مجازات اعدام رو به رو میشوند. باز هم در نسبت جرم و جرایم دخالتی نمیکنم اما نوعی نگاه به این مساله نیز دارم که آیا با مجاراتهای سنگین وضع شده، جرایم نیز کاهش یافتهاند؟ در کشورهایی نظیر عربستان سعودی، آمریکا، چین، ایران و عراق که بالاترین رتبه در اعدام را دارند آیا نسبت افزایش مجازات با تعداد جرایم معکوس بوده؟ در کشورهایی که مجازات اعدام ندارند چه؟ آیا در آن کشورها به دلیل نبودن مجازات اعدام، جرایم بیشتری رخ میدهد؟
در سه ماه گذشته که دولت تدبیر و امید سکان کشور را به دست گرفته، بیش از دویست اعدام داشتهایم و آمار نشان میدهد در سال 2012 نزدیک به 600 حکم اعدام اجرا شده است. این آمارها در حالی منتشر میشود که به دلیل عدم شفافیت و استقلال کامل رسانهای به همراه عدم انتشار آمار واقعی اعدام، انتظار بیشتری از اجرای حکم در زندانهای ایران میرود.
آنچیزی که من را نگران کرده، تغییر سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی است. ما میدانیم چین به ویژه در مساله تبت یا عربستان سعودی به ویژه در مساله شیعیان، حقوق بشر را زیر پا میگذارند اما به دلایل سیاسی فشار چندانی حس نمیکنند. از این روی این نگرانی را دارم تا یک، به دلیل تغییر دولت و سعی فعالان داخلی برای آرام کردن کشور، حکومت کمر به قتل زندانیان خود گرفته باشد و دو، به دلیل تغییر رویکرد سیاست خارجی نظام، جامعه جهانی نسبت به رشد چشمگیر اعدامها واکنشی نشان ندهد. نمیدانم این نگرانی چه میزان جدی و درست است اما امیدوارم روزی مردم ایران نظرشان نسبت به مجازات مرگ تغییر کند و امروز فعالان مدنی داخلی و خارجی نسبت به این آمار و رفتار حکومت، واکنش مناسب نشان دهند.
پیوست به پست:
تفنگات را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو يعنی زبان آتش و آهن!
من اما پيش اين اهریمنی ابزار بنيانکن،
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبريز از مهر تو، ای با دوستی دشمن!
زبان آتش و آهن،
زبان خشم و خونریزی است!
زبان قهر چنگیزی است!
بیا بنشین، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید!
برادر، ای برادر!
گر که میخوانی مرا، بنشين برادروار
تفنگات را زمین بگذار
تا از جسم تو
اين ديو انسانکش برون آيد.
تو از آيين انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت اين برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جويی و حق با تست
ولی حق را، برادر جان،
به زور این زباننافهم آتشبار،
نباید جُست!
اگر این بار شد وجدان خوابآلودهات بیدار
تفنگات را زمین بگذار!
خارج از پست: بعد از دو ماه با آغاز دورهای جدید، نوشتن را در هویت درون «آغاز» میکنم.