آکیسمت که نمیخواست چهره خود را در بین دوستان فرهیختهاش خراب کند مخفیانه با متی سوزاک تماس گرفت. او ابتدا یک شناسهی جدید در سرویس گپ یا همان چت بیلوکس ایجاد کرد و درست همان ساعت همیشگی به اتاق گفتگو یا همان چت روم متی سوزاک رفت. متی یکی از ادمینهای آن اتاق گفتگو بود. او به سرعت با متی ارتباط گرفت و دوربین را برای متی روشن کرد تا بدنش را ببیند. متی که بسیار تحریک شده بود از آکیسمت خواست تا اگر میتواند صدای خود را به گوش او برساند تا لذت جنسی مجازیاش بیشتر شود. اما آکیسمت در این لحظه با یک پیشنهاد زیرکانه از متی سوزاک خواست تا به نزدیکی خانهی آنها بیاید و با او پشت بوتههای پارک محلهشان رابطهای از جنس لمس و گرما داشته باشد.
متی درست همان چهل و پنج دقیقهی وعده داده را در راه گذراند و به سر ِ کوچهی آکیسمت رسید. وقتی در ِ ماشین ِ متی سوزاک بازشد، نور زرد ِ چراغ سقف روی صورت ِ گندمی ِ آکیسمت طلایی شد و او در شب متی سوزاک درخشید. آنها شب را پشت بوتههای پارک گذراندند و تا صبح در آغوش هم بودند. صبح آکیسمت قبل از بیدار شدن پدرش از در پشت که فقط مخصوص اتاقش بود به تختش برگشت. پدر آکیسمت که به سر کارش رفت او با متی سوزاک تماس گرفت تا اگر بیدار است بیاید که باهم در تخت آکیسمت دوباره عشق بازی کنند. متی سوزاک از شوق آکیسمت نتنها بیدار بود بلکه به انتظار بیرون آمدن آکیسمت و همراهی او تا مرکز پیش دانشگاهیاش مانده بود.
آنها باز هم در آغوش یکدیگر خوابیدند. ظهر با صدای تلفن متی سوزاک بیدار شدند. آکیمست که میترسید پدرش از کار برگردد متی را راهی کرد و خودش رفت دوش بگیرد. اما موقع دوش گرفتن از پشت آکیسمت مادهی لزج سیاه رنگی خارج میشد. او مدام دوش را به قسمت پشتش میگرفت اما باز آن مایع بدون فشار دادن خارج میشد.
پیوست به پست: به تو مدیونم از رضا صادقی
واسه این که از تو دورم، به تو مدیونم
واسه کشتن غرورم، به تو مدیونم
تو که حرمتو شکستی، پای عهدت ننشستی
گرچه بازم تو نیازم، لحظه هامو بد می بازم، به تومدیونم
واسه ی چشای خیسم، به تو مدیونم
این که از غم می نویسم، به تو مدیونم
این که بی جونم و سردم، این که بی روحم و زردم
پی آرامشی که بردی و من پی اش می گردم، به تو مدیونم
به تو مدیونم…، به تو مدیونم…
به تو مدیونم غرورمو شکستی عین شیشه
به تو مدیونم که کشتی دلمو واسه همیشه
به تو مدیونم منو دادی به بی بها بهانه
به تو مدیونم واسه بغض عمیق این ترانه
به تو مدیونم شکستی حرمت شب و من و ماه
به تو مدیونم کم آوردی و رفتی اول راه
به تو مدیونم عزیزم واسه این حال مریضم
اگه مثل برج سنگی جلوی چشات می ریزم، به تو مدیونم
به تو مدیونم…، به تو مدیونم…
به تو مدیونم غرورمو شکستی عین شیشه
به تو مدیونم که کشتی دلمو واسه همیشه
به تو مدیونم منو دادی به بی بها بهانه
به تو مدیونم واسه بغض عمیق این ترانه
به تو مدیونم و دینم رو ادا می کنم، حتما
نشونت می دم چه رنجی داره هر چی کردی با من
واسه این که تو خجالت محبتات نمونم
جونمم می دم و می بینی پای حرفمم می مونم
خارج از پست: خدا وکیلی همین جوری با خاطرات دوستان دگرباش دارم میرم جلو! تا چی پیش بیاد :دی ولی من این داستانو تاجایی که جر بخورم ادامه میدم :پی
هیییی شایان .. پستت بدجوری منو برد اون قدیما .. یادش بخیر .. جای تمامی دوستان هم خالی 😀
لایکلایک
هییییییی
لایکلایک
خب وقتي ميخواي ادامه بدي تا جايي كه جر بخوري چرا نظر ميپرسي 🙂
ما رسما نگران جر خوردن شما هستيم 😛
لایکلایک
آخه داستان به این خوبی میگید ننویس
من خودمو محدود نمیکنم
بزارید اشتباه کنم
بهتر یاد میگیرم
نه؟
لایکلایک