این یک داستان ضعیف است (1)

آکیسمت یک پسر بسیار تنها بود. او هر شب با جلق زدن میخوابید و هر صبح با جلق زدن بیدار میشد. او گاهی ظهرها در اتاقش وقتی تنها بود باز هم جلق میزد. هنگامی که به یاد معشوقه‌اش می‌افتاد فقط به عشقبازی با او فکر میکرد و برای خوابیدن آلتش مجبور میشد بجلقد. معشوقه او متی سوزاک بود. متی از بس بدون کاندوم سکس معقدی کرده بود بالاخره سوزاک گرفته بود و به متی سوزاک معروف شده بود.

آکیسمت برای یکی از دوستانش داستان جلق‌های هرشب و روز خود را تعریف کرد و پس از آن دوستانش مدام به او میگفتند: آکیسمت جلقو…، آکیسمت جلقو… . روزی همه‌ی دانش‌آموزان کلاس پیش ِ یک ِ دبیرستان حضرت امام نقی (ع) به آکیسمت می‌گفتند: آکیسمت جلقو…، آکیسمت جلقو…، که مدیر مدرسه با ناظم و معلم زیست شناسی سر رسیدند و با خند گفتند…، «آکیسمت اینقدر جلق نزن، کور میشی پسرم»! از آنجا به بعد آکیسمت تصمیم گرفت بر ترس خود غلبه کند و با متی سوزاک بخوابد تا دیگر جلقو نباشد.

 

پیوست به پست: lara fabian – je t’aime

 

خارج از پست: وردپرس بهم پیام داده آکیسمت مانع از انتشار 255 هرزنامه شده. منم دوست داشتم با آکیسمت یک داستان بسازم که این شد :دی به نظر شما ادامه بدم؟

6 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. Matin Mohammadi می‌گوید:

    انتخاب نام آکیسمت بسیار جالب بود اما شایان جان ادامه ندی بهتره 🙂

    لایک

  2. امیر رنگین کمان می‌گوید:

    چه کار زشتی…

    لایک

  3. gharibe joOon می‌گوید:

    واووووو .. چه اثر تاثیر گذاری خلق کردی .. من تا اعماق وجودم متاثر از این پست شد 😀

    لایک

    1. شایان می‌گوید:

      میدونم ;;)

      لایک

  4. saman می‌گوید:

    are…you rooooooolllllling in the deeeeeeeeeepppp
    قربونت برم شايان جون تو همون مثل قبل ادامه بدي خيلي بهتره :)))

    لایک

    1. شایان می‌گوید:

      مگه چیه؟ خیلی هم خوبه

      لایک

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s