آرش میگه مهمونی تموم شد تو هنوز شرکت نکردی. والا اینقدر این سه روز به صورت فشرده تحت فشار بودم که اصلا فرصت آپلود کردن پست رو پیدا نکردم. از همه کسایی که دعوت منو پذیرفتند ممنونم. همین جا هم معذرت می خوام از این که نمی تونم تا چهارشنبه به کسی سر بزنم. از کسایی که دعوت منو نپذیرفتند هم ممنونم. بازم همین جا از دوستانی که یادم رفت دعوتشون کنم معذرت می خوام.
اعتراف می کنم
1. همیشه آدم دقیقه نود بودم. کارام رو تا آخرین مهلت انجام نمی دادم. آخرشم اگه کسی ساپورتم نکنه انجامش نمیدم.
2. هیچ وقت سعی نکردم زبان تندم رو کنترل کنم. بدون این که مدارایی داشته باشم،روی طرف تازیانه می کشیدم. اگر گفتم «می کشیدم»، چون دارم سعی می کنم کنترلش کنم.
3. خیلی دوست دارم با یک دختر رابطه جنسی داشته باشم. تا حالا لخت یک دختر رو از نزدیک ندیدم و با دیدن عکس و فیلم لخت جنس مخالفم تحریک نمی شم اما دوست دارم تجربش کنم. مخصوصا تجربه اون آلت زشت و عجیبی که خیلی از استریت ها تو کفشن. :دی خوش به حال ما گی ها!
4. دوساله کتاب نخوندم. نه تخصصی، نه علوم انسانی و نه رمان و داستان. ااز این حوزه ها خیلی کتاب می خوندم. خدا رو شکر عادت مجله خوندنم ترک نشده. هنوز هرچی دارم مال سال ها پیشه و سواد من دوساله عقب مونده.
5. من شبیه هاشمی رفسنجانی ام. مصلحت اندیشم و اگر هر جناحی بخواد منو از خودش دور کنه، به سمت جناح مقابل میرم.
دعوتیارو دعوت کردم و اونایی هم که یادم رفت دعوت شدن.
پیوست به پست: احساس می کنم دستامونو گذاشتیم دور گردن هم دیگه و حلقه زدیم. یکی تو پستش فال حافظ گرفته؟ من که نتوستم وبلاگا رو درست چک کنم ولی همین الان که صبح یک دی ماست به نیت همه دگرباشا تفالی به حضرت میزنم.
دیـگـر ز شــاخ ســرو سـهی بـلـبـل صـبـــور
گلبـانـگ زد که چـشـم بـد از روی گل به دور
ای گل ! به شکر آن که تویی پادشاه حُسن
بــا بـلـبـــلان بـیــدل شـیــدا مـکـُـــــن غـرور
از دســت غـیـبـت تــو شـکـایـت نـمـیکـنم
تــا نـیـسـت غـیـبـتـی ، نـَـبُـوَد لـذّت حضــور
گر دیـگران بـه عیش و طرب خرّمـنـد و شـاد
مـا را غـم نــگـــــــــــار بـُـوَد مـایـهی ســرور
زاهـد اگــر بـه حـور و قـصـور سـت امـیــدوار
مـا را شـرابـخانـه قـصـورسـت و یــــار حــور
مِیْ خور به بانگ چنگ و مـخور غصّه، ور کسی
گـویـدتـرا کـه بـاده مخور ، گو : هُـوَ الغَــفـور
حـافــظ شکایـت از غم هجران چه میکنی ؟
در هجر وصـلبـاشـدو در ظُـلـمـتسـت نـور
خارج از پست: چراغ و اقلیت در اومده، نخونده از دنیا نری!
شایان جان، نه با مراسم شب یلدا پیوند عاطفی داشتم، نه حال نوشتن و نه چیزی برای اعتراف پس به قول خودت فقط بوس
لایکلایک
بوس
لایکلایک
یلدات پساپیش مبارک
@};-
لایکلایک
یلدای شما هم پسا پس
بوس
لایکلایک
كامنت من كو؟؟؟كامنت دادما….
لایکلایک
كووووووووو!!!!!!!!!!!!!!!
لایکلایک
والا من چیزی ندیدم و نمی بینم
خو دوباره بنویس
لایکلایک
اول من همینجا یک عذرخواهی مشخصا از تو شایان جان، و بعد هم از تمام بلاگرهایی که ما رو دعوت به بازی اعتراف یلدایی کردن بکنم که نکردم این کار رو… ببخشید بچه ها؛ همینجا یک اعتراف بکنم که من دعوت شایان رو دیدم، قصدم داشتم بنویسم، اما یادم رفت 🙂 راستش این روزا درگیری ذهنیم زیاده و درگیر یه پروژه هستم، خلاصه شرمنده
و اینکه اعتراف 3 تو منم هستم ، البته به جز قسمت تجربه سکس با جنس مخالفش؛ کلا با بدن زن مشکلی ندارم به جز التش که به شدت چندش آوره واسم 🙂
شعرم کلی حال داد بهم، قربون خواجه خودم :دی
لایکلایک
بوس
لایکلایک