از روی کمربند و شلوار و شورت گرمی کف دستش به پهلوم رسیده بود. چپ صورتم رو به کف دستش تکیه دادم. نفسهای تندش به صورتم نزدیکتر میشد. دیگه لبام خیس شده بود. چشمام رو میبندم.
یادم بمونه خیلی زود بهش پیامک بدم. خوب شد باهاش دعوا کردم وگرنه امشب زنگ میزد خونه و همه چیز تموم میشد. پیامم حتما آرومش میکنه.
لبش رو از لبم میکشه بیرون. چشمام رو باز میکنم. با برق چشماش زل زده به چشمام. لباش جمع میشه و به جلو میاد. انگار داره میگه جون، یه جون خیلی کشیده.
– تو اتاقم تخت دو نفره دارم، میخوای ببینی؟
میزنم زیر خنده. دستش رو از صورت و گردن و بازوم سر میده و پجنهاش رو توی پنجه دستم میکنه و به سمت اتاق میکشونهام. چشمام رو میبندم.
حواسم به صندوق ارسال پیامهام باشه. اگر این دفعه رفت تو منجمم دیگه نمیتونم جمعش کنم. دیگه با پروفایل خودم هم کسی رو نمیبینم تا بیشتر شک نکنه.
دستم رو با فشار بیشتری میکشه. روی تخت پرتاب میشم. آروم از بالای سرم کلهاش رو پایین میاره و نزدیک صورتم میکنه. یک پاش رو بین پاهام میذاره. صدای تیک تاک ساعت از لا به لای نفسهاش شنیده میشه. سرم رو به سمت صدا بر میگردونم. یک ربع تا هفت مونده. کف دستش رو زیر چپ صورتم میبره و رو به خودش میچرخونه. چشمام رو میبندم.
کی فکرش رو میکرد بهترین دوستش همسایه یکی از کیسهام باشه؟ خودم هم نفهمیدم چطور حرفم رو باور کرد. دوست ندارم مثل امروز و دفعه قبل از همسایههای کیسهام لرزه به جونم بافته.
پشتم از داغی و خیسی میسوزه. از پشت بغلم میکنه. دست میبرم و گوشیم رو چک میکنم. پیامک تازه دارم.
«کارت تموم شد بیا خونه درباره اوپن ریلیشنشیپ حرف بزنیم».
خوبه که زنده ای. این لینک های بدبخت که همه فیلترن. اما با اون اسمی که براشون زدی توی لیست پیگیری های حقوقی هم می رن
لایکلایک
ببین شایان، من کاملا سیر صعودی این وبلاگت رو احساس میکنم! :دی
فقط یه چیزی بگم،
تو نمیتونی اوپن ریلیشن شیپ رو بپذیری درحالیکه با پولیگامی مشکل داری. شاید منظور چیزی که نوشتی این نباشه کلا میگم.
لایکلایک