گفت: «حالت خوبه؟ اوضاع چطوره؟» گفتم «خوبم، چطور؟» توضیح داد که بلاگ منو خونده و میدونه من کات کردم. می گفت کار احمقانه ای نکنی. یه وقت خود کشی نکنی و… زدم زیر خنده که: من آدم منطق هستم و… می گفت: بلاخره ماها [استریت ها] توی خودمون تجربه داریم و اینطور موقعیت ها رو درک می کنیم… .
زمستان سال پیش بود. رفتم تو اتاقش و گفتم: سه شنبه وقت داری؟ دلیلش رو خواست. گفتم دکتر اعصاب می خوام برم. ترسید و اسم دکتر رو خواست. خواهرم پزشکه، خیلی از دکتر ها رو می شناسه. گفتم دکتر فریدون مهرابی. رنگش پرید و با تعجب نگاهم کرد. بالاخره مهرابی پدر سکس ایرانه. پرسید برای چی؟ در اتاق که جفت بود رو بستم و نشستم روبه روش. شروع کردم به توضیح دادن درباره گرایشات جنسی و رسیدم به همجنسگرایی یا همون هوموسکشوال. همه چیز رو می دونست. براش توضیح دادم که من همجنسگرام. ناراحت بود. توضیح دادم می خوام معاف بشم و باید باهم بریم دکتر. درکم کرد و پزشک بودنش خیلی کمک کرد. بعدا بهم گفت یک شب گریه کرده که: «چرا داداش من؟» با دکتر مهرابی که حرف زد، آروم شد. بهش گفت: «خانم دکتر باید دو چیز رو فراموش نکنید. یک: کسی در این اتفاق مقصر نیست و دو: هیچ کس نمی تونه اون رو تغیر بده.»
خوشحال بودم از این که قبلا براش کامینگ اوت کردم. بعد بهم گفت: «آره…، قرمه سبزی های آرش هم خوشمزه است.» اشارش به پستی بود که توش اینو نوشته بودم. آخه یه روز آرش اومد خونمون و خواهرم هم بی حجاب اومد جلوش. بعدا شاکی شدم که چرا این کارو کردی. گفت: «بابا اون که گی هست. چیزی نمی شه!!!» گفتم نه، اصلا گی نیست. ناراحت شد. تازه فکر می کرد اون مهرشاد بوده! اومد تو گفت: به به، چه خوشگلی، باریکلا، باریکلا!!!
حالا خوب میدونه وقتی می رم پیش داداش آرش، یعنی فرندشیپم. کلا خیلی بهم نزدیک شده. بلاگ منو می خونه و کامنت ها رو و البته پست قبلی اولین بار کامنت داد. خوب این معافی یه خیر به ما داد و اون هم کامینگ اوت بود.
خواهر عزیزم، می دونم که این پست رو می خونی. دوستت دارم و خوشحالم من و ما همجنسگرایان و البته همه اقلیت های جنسی رو درک می کنی و می پذیری. از این که منو حمایت معنوی می کنی، ممنونم.
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو…
بوسه های من به مهرشاد به سین رسید اما برای تو خواهرم… هرگز بوسه من سین نخواهد داشت.
..میدونی درون ما همیشه حس کامینگ اوت هس..اما اینکه به کی بگیم مهمه!..مسله هم گاهی فقط گفتن نیس..ما از چنین دکترهایی واهمه داریم که به سیستمی وصلن که ممکنه فردا پرونده های پزشکیمونو دربیاره و…!..جاده عشق و زندگی مثه جاده چالوس میمونه!..توش هم قشنگی خاطرات هس هم زشتی تصادفات!…با احتیاط رانندگی کن و ازش لذت ببر!..با آرزوی بهترین ها… :-)یوسف
لایکلایک
بلاگر قاط زده ! یک ساعت کامنت نوشتم همش پاک شد !—دوباره می گم :یعنی در خودت میبینی که بری و بگی همجنسگرایی تا معاف بشی ؟ من که ندیدم و به خدمت تن دادم 🙂
لایکلایک
منم که ذاتا استریتم باید برم خدمت :دیفکر نکنم هیچ وقت واسه هیچکی کامینگ اوت کنم.
لایکلایک
عجب خواهریتبریک می گم بهت.خوشا به حالت:))
لایکلایک
نظر خاصی ندارم چون خودم در متن ماجراها بودمفقط یه پیام کلی بدم که اگر قراره حرکتی برای اقلیت های جنسی توی یاران انجام بشه که مثمرالثمر باشه همین کامینگ اوت کردن با افراد مطمئنه
لایکلایک
خوشحالم خواهر به این خوبی داری .. 🙂
لایکلایک
ohhhhhhhhhhhhhhhhhhh … man ham az in ke shayan dostay khobi dare khosh-halam.. hamatono dark mikonam.. zendeh bad eshg va dosti.. zendeh bad azadi.. va az khoda mikham ke irane ma be madaniyati berese ta dar morede afrad zood gezavat nakonim ……. hamaton ro dost daram… … ELHAM
لایکلایک
بهت تبريك ميگم شايان..كه همچين خواهر فهميده اي داري..به خواهرت هم ميگم كه..فكر شما واسه من خيلي با ارزشه..كيا
لایکلایک
عجب!… پس کات کردی!.. هیچوقت کات کردن ها برام عادی نمیشه… مخصوصا اگه مثل حس و احساسات تو باشه.بگذریم.. کامینگ آوت موفقی داشتی. خوشبحالت با همچین خواهری (اینو صد بار میگم)
لایکلایک
بعضی حرفا رو نباید زد خفه شدم شاید اینطوری بهتر باشه 1-ازت ممنونم همین2 زندگی ارزش اشکاتو نداره اینو تو دربند نوشتم همون جایی که به خاطره یه نفر نزدیک بود گریه کنم 3 میدونم سخته چون خودمم این مراحل رفتم ولی امید همین بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
لایکلایک
به خواهرم الی:وای آجی من چه روشن فکر :دیچه کلاسی داری تووووو :دی :((بووووووووووووووووووووممنون که همراه مایی. دوست دارم.باز هم بوووووووووووووووووووووو…
لایکلایک
خب باريكلا آقا شايان!آمژولا رو زدي حالت روبه راه شده ها!از كي تا حالا سكس ژدر مادر هم ژيدا كرده.دكتر مهرابي شده ژدر سكس ايران!الان كافي نتم صفحه كليدخودم نيس،نميدونم اين ژ كجاست چرا هر چي كليد ژ رو ميزنم ژ ميزنه!
لایکلایک
شایان جان من هم به شما تبریک میگم بخاطر فهم بالای خواهرتون.
لایکلایک
خوش به حالت پسر چه خواهر گلی داری
لایکلایک
بعد از مدت ها اومدم کامنت بذارم…کامنت های قبلیتو نخونده بودم …همشونو خوندم..مخصوصا" پست "کمی درد دل" رو…جواب تو توی اون کامنت…جوای سیب کال اونقدر عصبی م کرد که همون جا دوست داشتم صفحه کامپیوتر رو خورد کنم…من بی تعادلم؟شایان جان بهتره یه چکیده ای از اون چیزی که برات فرستادم رو اعلام کنی…این جوری نمی شه…واضح و روشن می گی جریان چی بوده…ببخشید اگه تند بود…منتظر حداقل یه پانوشت از تو راجع به این مسئله هستم…منتظر…
لایکلایک
به مهرشاد:خون خودت رو کثیف نکن. سعی کن مثل یک آدم بالغ رفتار کنی.
لایکلایک
شایان عزیز…با خوندن جمله آخرت راستش رو بخوای بغضم گرفت و اشک تو چشمم جمع شد.امیدوارم که نیمه گمشده ات رو پیدا کنی.مطمئن باش که پیدا میکنی، من در اوج نا امیدی پیدا کردم.همیشه شاد باشی چرا که این تو نبودی که یکی از بهترینها رو از دست دادی.
لایکلایک
سلام هم حسبه وبلاگ من هم سري بزن
لایکلایک