فلسفه اوب

تیشرت نستعلیق تنم بود. پنج دقیقه ای سر قرار با داداشیم دیر کرده بودم. تندی خودمُ رسوندم سر خیابون تا تاکسی بگیرم. یه پیکان جلوم ایست کرد، مدل ترمز کردنش مال مسافرکش ها نبود. دوستش هم کنارش نشسته بود.
در رو که بستم، متوجه چاقاله فندق ها شدم. طرف پرسید: «دایی شرمنده، رو تیشرتت چی نوشته؟ چو ایران نبود چی… .» جواب دادم: «چو ایران نباشد، تن من مباد» درباره خطرناک بودن تیشرت با توجه به رنگ سبزش حرف زدیم و بحث توی سیاست بود. بعد از پرسیدن «آقا روزه ای؟»، فندق ها رو به زور ریخت تو مشتم. اونا با دندون می شکوندن، منم تو فکر همستر داداشیم بودم.
نمی دونم چی شد گفتن ابوذر اوبی! این پیرمرد خیلی توی محله «هادی آباد» که جای سطح پایین و کم فرهنگی توی قزوینه، معروفه. منم اومدم یه دفاع کچولو از این گی سنتی و پورن بکنم!!! گفتم: «فکر می کنم دست خودش نباشه…» حرفم رو قطع کردن و گفتن: «ببخشید ها، اصلا می دونی اوب یعنی چی؟ [خنده] اوبی یعنی کسی که توی بچه گی داده و آب رو ریختن تو. بعد آب ِ شده کرم. غذای کرم هم آب ِه! شنیدی می گن ووز ووز می کنه؟ [قهقهه] همینه دیگه. کرم از کون می خوره بعد آب می خواد تا طرف بریزه توش. نه…، اصلا دست خودشون نیست».

14 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. gharibe89 می‌گوید:

    خب زیاد جای افسوس خوردن نیست ، بالاخره از هر کسی باید به اندازه ی قدر فهم و عقلش انتظار داشت ..

    لایک

  2. اشكان می‌گوید:

    انتظار داری چی بگم…؟

    لایک

  3. مهرشاد می‌گوید:

    سطح درک و فهم مردمی که نمی خواهند و نمی توانند درک کنند، بفهمند، رو نمی شه تغییر داد…بگذار در گمراهی شان دست و پا بزنند، سرگردان باشند، ما را چه سود؟ جز حرص خوردن؟ جز سکوت؟ شایانمهمون طور که ابوذر دست خودش نیست،اون راننده تاکسی هم دست خودش نیست! درکش همینه!آب در هاون کوبیدنه تغییر این جور افراد…

    لایک

  4. 1pisho می‌گوید:

    سلام؛نمیشه فقط از این افراد خرده گرفت، باید از سطح فرهنگ و درک گذشتگان و پدران این افراد ناراحت بود…شاید نسل بعد متفاوت تر باشد…شاید عشق پاک اگرچه به همجنس، نشان از هرزگی نباشد…به امید آن روز…موفق و دنباله دار باشی؛1pisho

    لایک

  5. اندوه پرست می‌گوید:

    اینم فرهنگ جوونای ایرانیه دیگه…البته عده یی از جوونایی که به جای پیشرفت فرهنگی پست رفت و بازگشت به گذشته دارن…انتظاری نمیشه داشت…جدی نگیرید!! (چشمک)

    لایک

  6. نقطه چين ها. . . می‌گوید:

    ارتباط ما در حد وبلاگستان هس..همين و بس! :-)خودت قهر و سوتفاهم به وجود مياری آخه.. :دیهر کسی حق داره ارتباطاتشو اونجوری که راحتتره تنظيم کنه!..نه؟! :-)*کد آهنگ رو توی نوت پد برات میذارم..آپلود شده لینکشو با آهنگمون بهت میدم..بعدا خودت یه موزیک جایگزین کن!….ممنون از نظرت..همین..:-)http://www.2shared.com/document/zb_6wTVv/Music_Code.htmlیوسف

    لایک

  7. نقطه چين ها. . . می‌گوید:

    ای بابا..حالا بیاو درستش کن! :-)) منم به شوخی گفتم..نه با اون لحن جدی!.. :-))یوسف

    لایک

  8. پوریا می‌گوید:

    بعضی ها اینجورین دیگه.باور کنید تقصیر خودشون هم نیست… با این افکار و عقاید بزرگ شدن , رشد کردن نمی شه کاریش کرد. نمی شه با این ادم ها یکی بدو کرد یا با منطق جلو رفت. فقط باید از کنارشون گذشت….

    لایک

  9. شاهين می‌گوید:

    از اين نوشته خوشم نيومد ولي قبلي ها رو دوست داشتم .شايد حالم بهم خورد . نظرم اينه كه پاكش كن يا سريع تر يه آپ جديد بده تا دفن شه . بهم سر بزن

    لایک

  10. شایان می‌گوید:

    برام جالب بود که علت اوب گفتن رو بدونم. بدونم این کلمه از کجا آمده. عزیزم این وبلاگه منه و هرچی دلم بخواد می نویسم توش. هیچ وقت به کسی نگو این پست رو بردار یا این پست رو بزار که اونوقت تو یک فاشیستی هستی که خودت رو برتر از دیگران می دونی.بوووس داداشی هم حس من.

    لایک

  11. شاهين می‌گوید:

    آره هم حس . ولي اين يه تيكه هم نظر منه حالا قبول كردن يا نكردنش با شماست چون وبلاگ شماستمرسي كه سر زدي همه مردم دنيا اگه يه چيزي واسشون تعريف بشه فكر ميكنن داستانه . دوست دارن اين داستان رو با خودشون تو حالت هاي مختل بررسي ميكنن مثلا اگه اينطوري ميشد بهتر بود ولي اوني كه واسش اتفاق افتاده فقط به يه چيز فكر ميكه . چه قشنگ بود اون روزا وبلاگت رو دوست دارم هم حس

    لایک

  12. یوسف می‌گوید:

    نظر هرکس با هر نوع طرز تفکر محترمه…این دیگه تقصیر خودش هست که اطلاعاتش کمه…مرسی عزیز جان بابت آرزوی قشنگت …ما هم برای شما همین ارزو را داریم..

    لایک

  13. 1pisho می‌گوید:

    کم پیدا شدی پسر…منتظر آپ های خوبت هستم…

    لایک

نگاه شما