در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر
زیباست.
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را
از سایه های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
– میهن سیارشان –
از جعبه های کوچک و چوبی
در گوشه ی خیابان می آورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش …
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک
احساس مسئولیت
خسته از اتاق کوچکم، در کاناپه بزرگ حال فرو رفتم. انگشت اشاره خواهرم کانال های هشت گانه نظام را می چرخانید. آخر تصمیمش تماشای عمو قناد شد. گروه حمید مسلمی، حمید گلی و علی فروتن، حکایتی نمایش می دادند. از میانه نمایش دیدم: مرغی به نام دلسوز به بالای درختی پناه آورده بود. راوی نقل می کرد میمون های سرما دیده و به دنبال آتش، کرم شبتاب را در هیزم کردند اما آتشی برای گرما نیافتند. مرغ قصد داشت به کمک میمون ها بشتابد که پیر دانایی از آنجا عبور کرد و به مرغ دلسوز گفت: این ها نادانند و نمی فهمند. بگذار در جهل خود بمانند و تو خودت را نابود مکن. اما مرغ دلسوز در ایثاری به سمت میمون ها رفت تا رسم آتش افروزی را به آنها بیاموزد که از سرما نمیرند. راوی در حالی که میمون ها مرغ دلسوز را سر می بریدند گفت: بچه های عزیز، از نادان ها دوری کنید. آنها نمی فهمند و اگر با آنها بگردید به سرنوشت مرغ دچار می شوید.
خیلی بد است، یعنی در ایران و در مقابل مردمان ایران بد است که تو حس مسئولیت پذیری داشته باشی. چه در مقابل هم زادگان خود یا چه در مقابل کسانی که در گرایشی، نوع نگاهی، حرفه ای ویا چیز دیگری با آن ها اشتراک دارید ویا عضو هستید. بدتر زمانی فرا می رسد که تو دلی پاک داشته باشی و سادگی در رفتار. آن وقت است که وقف محتاجانی می شوی که تو را مهاجمی می دانند برای از کف دادن همه آنچه که می پندارند دارند.
زمانی که در مقابل ظالم به حق مظلوم ایستاده ای و مظلوم طرف ظالم را می گیرد و تو را به او چه می گوید. آن هنگام است که تو تنهایی را به زبان می کشی. پس با خودت می گویی: «خلایق هرچه لایق» و تحلیل می کنی: «انسان ها چوب حماقت خود را می خورند» و نتیجه می گیری: «ما نمی توانیم بار مشکلات دیگران را به دوش خود بکشیم» و ناراحت به خانه باز می گردی. اما پگاه روز بعد باز برای مظلومی نادان دل می سوزانی و باز با خود می گویی… و تحلیلی می کنی… و نتیجه می گیری… .
ای کاش آدمی وطنش را میشد هم چون بنفشه ها با خود ببرد هر کجا که خواست… .
ترانه شفیعی کدکنی
آواز فرهاد مهراد
با تشکر از وبلاگ دانلود موسیقی
شاید چند ماهی بشه که من این کانالای هشتگانه رو ندیدم..توام نبین تا عذاب نکشی..!
یوسف
لایکلایک
در جواب به یوسف:
یک بار دیگه بخون!
لایکلایک
تلفن دیشب محدودیت داشت
آب بازی جلوی آفتاب یک نتیجه درخشان داره
رنگین کمان
رنگین کمان هم استعاره هست
به نظرم فیلم عالی بشه
بوسس
لایکلایک
آره!
یعد فکر کردم سکانس آخر بارون بزنه و دوتا خیس بشن و بعد رنگین کمون بشه! من که پولش رو ندارم.
لایکلایک
تو بزرگي و در آيينه كوچك ننمايي!!!
شايان جان جا براي بحث زياده و من هم خداي بحثم…
اما اين بار من كوتاه ميام شايد وقتي ديدمتون بحث كنم اما اينجا ديگه كافيست
درباره اون كامنتا شرمنده ديگه
من كه حالت چهره شمارو نديدم يه اسمايل هم نميزاشتي تا ما چيزي دستگيرمون بشه.
حالا ان شالله بهت خوش بگذره…
لایکلایک
خیلی سخته ادم قاطی یه مشت احمق زندگی کنه که میخوان احمق بمونن و هیچ جور اگاه نمیشن…
احمقا همه جای دنیا هستن…یه جا بیشتر یه جا کمتر…
لایکلایک
از اونجایی که همین دیروز، روزم به خاطر یکی از همین مظلوم ها خراب شد، خیلی خوب میفهمم حرف دلت رو…
لایکلایک
شايان جانم احساس مسئوليتت رو تحسين مي كنم.
ولي به قول يه ضرب المثل معروف واسه كسي بمير كه حداقل واست تب كنه!
اينم مصداق همينه…
به نظرم اگه به نكته اخلاقي همون برنامه توجه كني مشكل حل مي شه…
لایکلایک
شایان گلم؛
همیشه همین بوده، اگر بیش از حد مظلوم باشی، بیش از حد به فکر بقیه باشی، میبینی که سالها گذشته و چیزی جز سوء استفاده برخی سودجو، چیزی نصیبت نشده.
متاسفانه چیزی هم که زیاده تو ایران، این افراد هستن که از راستگویی تا مهربونی تا سادگی و حتی از نظر جنسی ازت سوء استفاده کنن…
باید یاد بگیریم که با هر کی در حد جنبه ای که داره برخورد کنیم.
موفق باشی
لایکلایک