وقتی چشمام رو باز کردم، دیدم توی یه خونه کوچیکم. بهم گفتن آدم های بیرون خونه نباید بفهمن من توی اون خونه زندگی می کنم. آخه تو منطقه ما اگه بفهمند اهل اون خونه هستی، اعدامت می کنند. نمی خواستم تو اون خونه باشم. اولش سعی کردم اسباب کشی کنم اما بعد فهمیدم همیشه مجبورم همینجا زندگی کنم، کنار این هم خونه ای هام! وقتی بیشتر بزرگ شدم دیدم من از آدم های بیرون خونه آدم ترم. دیدم من از همه احساساتی ترم. بعد دیدم چقدر تو این خونه، تو این زندگی، تو این لایف بهم خوش میگذره.
اما با وجود اینکه دادش داشتم و دوست های خوب، خلی تنها بودم. گفتم توی خونه رو دنبال گل رز بگردم. می دونستم یک گل رزسفید توی این خونه هست که اگه هر کسی به دستش بیاره می تونه تا آخر عمرش از تنهایی دربیاد. می گفتند تنها گلی یه که خاراش تو رو نوازش می کنه و بوی اون تو رو مست و خراب خودش. پس رفتم تا پیداش کنم.
از پزیرایی شروع کردم. اونجا گل های خوشگل زیادی بودند، اما هیچ کدوم بوی خوبی نمیدادند. همه دنبال رنگ دونه بودند تا سرخی برگ هاشون بیشتر بشه. اونا که ساده نبودند مثل رز سفید… .
رفتم توی حال. گل های اونجا همش در حال گرد افشانی بودند. از این گل به اون گل می پریدند و با هم حال می کردند. من که یه دونه وفادار تا آخر می خواستم… .
رفتم توی آشبسخونه. گل های خوبی بودند اما همش داشتند باهم غیبت بقیه گل ها رو می کردند. اینجور گل ها هرکسی رو تو جمعشون راه نمیدن. من که دنبال صمیمی ات بودم.
نفس نفس میزدم. آخه کل خونه رو گشته بودم. اما یه هو یه صدای خوشگل گفت: «میای آبم بدی؟ من تشنمه… .» گوشام رو تیز کردم تا ببینم اون کجای خونه است. پرسیدم: «تو کجایی» گفت: «اینجام… اینجا…». رفتم به سمت صدا. گفتم: «اسمت چیه؟» گفت: «من مهرشادم. همیشه تو رو میدیدم اما تو توجه به من نداشتی. صدا از پشت پرده آبی آسمونی می اومد که مانع نور به خونه شده بود. پرده رو زدم کنار. جای عجیبی بود. یک گل سفید رنگ هم اونجا بود. از گله پرسیدم: «تو رز سفید رنگی؟ من چقدر کور بودم که تو رو ندیدم. اینجا کجاست؟» جواب شنیدم: حیاط خلوت.
چه قشنگ…. اوومم… خیلی خوشم اومد.مبارک ه پسرمواظب گلت باش
لایکلایک
پس تو گلخونه زندگی میکردی! :دیبهرحال پیوندتون همچنان مبارک.. :-)یوسف
لایکلایک
خیلی قشنگ بود..تبریک می گم..:-)کیا
لایکلایک
شايان جانم حياط خلوت دلم با وجود تو نوراني شد… تمام وجودم از آن توستاي مهربانترين…مثل هميشه زيبا بود…واقعا" نمي دونم در جواب اين همه عشق و احساس پاك چه جوابي بدم…دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممممم
لایکلایک
خوشبخت باشیهمین
لایکلایک
بهتون تبريك ميگماميدوارم هميشه كنار هم شاد و عاشق زندگي كنيد…
لایکلایک
من تبريكات خودمو به مهرشاد عزيز تلفني اعلام كردم . به تو هم تبريك ميگم.شاد شاد شاد باشيد .آزاد آزاد آزاد باشيد.با عشق زندگي كنيد.
لایکلایک
بیا دستورالعمل دیدن اون عکس ها رو نوشتیم..هر چند بهت قول نمیدیم چیزی اون وسط ببینی!! :دییوسف
لایکلایک
سلام شایان جانتبریک تبریک تبریک ! مهرشاد واقعا گله .امیدوارم ارزش یک گل واقعی رو توی این دنیای پر از گل مصنوعی بدونیبراتون از ته دل آرزوی خوشبختی می کنم
لایکلایک
پس مسافر کوچولو و گل رز داستانشون اینجوری بوده که گل رز اصلا سفید بودهچه قشنگآرزو می کنم همیشه با هم باشین و شادبوسس برای هر دوتاییتون
لایکلایک
بياين بقلم جفتتونهميشه كنار هم باشين گلاي سفيد و سرخ من
لایکلایک
سلام! خوبي؟ من يه پسر 19 ساله هستم. راستش از ديروز با وبلاگ شما آشنا شدم، از اون موقع كلي در مورد خودم و گرايشهام فكر كردم، من خيلي سردرگم هستم، احتمال ميدم كه يه همجنسگرا باشم، اما مطمئن نيستم، ازت خواهش ميكنم به محض اينكه اين نظر رو خوندي بيا به وبلاگم و توي يه نظر خصوصي واسم بنويس كه چطوري ميتونم بفهمم كه همجنسگرا هستم يا نه؟مي دوني من خيلي احساساتي هستم، از اون پسرايي كه راحت ميزنن زير گريه، گاهي هم حس ميكنم كه نسبت به جنس مخالف زياد احساس ندارم، در ضمن از ديدن بدن برهنه ي خودمم تحريك ميشم، مثلا حتي اگه شلوارك بپوشم يا پسري رو ببينم كه شلوارك پوشيده، البته راجع به من بد فكر نكنيا!!!!! من معني عشق و شهوت رو ميفهمم فقط الان ميخوام مطمئن بشم كه من كدوم طرفي هستم، چندتا سوال ديگه هم دارم، من مدتهاست كه خودارضايي ميكنم و تا حالا احتمال ميدادم كه اين تفاوتها به خاطر اون قضيه باشه، در ضمن من اعتقادات مذهبي زيادي دارم و اسلام رو دوست دارم واسه همين كاملا سردرگم شدم، من خيلي ميترسم، از چيزي كه هستم يا ممكنه باشم هراس دارم، تو رو خدا كمكم كن تا بفهمم كه چيم!!!![ناراحت]منتظرت نظرت هستم، در ضمن لطفا نظرت رو خصوصي برام بفرست:forwhat.blogfa.com
لایکلایک
دیروز تو یه جمع مربوط به جی ها کلی ازت غیبت کردیم. جات خالی اینقدر حال داد…{چشمک}
لایکلایک
شرمنده..ما اصلا سراغ اون ای-میل نرفتیم..الان که گفتی باهم دیدیم!..یوسف و کیا
لایکلایک
مرسی عزیز جان …من هم به شما تبریک میگم…امیدوارم همیشه مال هم بمونید…مواظب باش زیادی بهش آب ندی….
لایکلایک
والا ما همچین ای-میلی با اون مضمونی که گفتی نداشتیم..ولی خب حالا که تو کامنتمون گفتی ما توی شهر شما نیستیم..در ثانی ارتباطاتمون فعلا وبلاگی از طریق کامنت هست!..بهرحال مرسی از لطفی که نسبت به ما داری..یوسف
لایکلایک
شایان جان اونقدر هم که فکر میکنی نامرد نیستم.البته کمی بی رحم هستم ولی دیگه انصافن نامرد نیستم.{نیشخند} بعدشم صحبت ما در مورد شما در مورد اون قضیه که گفتی نبود چون اون مسئله واقعن اهمیتی نداشت. راستش در مورد فحشهایی بود که به حسین داده بودی.میدونی خیلی حال داد. آدمها به سه دسته تقسیم شدن و شما در دسته سوم قرار گرفتی. اگه یه روز دیدمت مفصل توضیح میدم برات. در ضمن فکر کنم که این تویی اگه منو ببینی عاشقم میشی. شک نکن.{لبخند} {گل}
لایکلایک
به فرشاد:من فحش ندادم، بر اثاث رفتاری که در وبلاگش نوشته بودش، تحلیل شخصیتش کردم. حقیقت هم گفتم و منتظر زنگ محمد می مونم تا توی جمع شما با استدلال ثابت کنم امثال ایشان از هیتلر ه بدترند و اگر قدرت اون رو داشتند، تمام دنیا رو نابود می کردند.
لایکلایک