همجنسگرا هراسی، همجنسگرا ستیزی؛ انقلاب همجنسگرایان

مردم ایران، هیچ کدام همجنسگرا ستیز نیستند، از همجنسگراها می ترسند. عزیزم مطلب منو بخون بعد غرغر کن! من نشنیدم کسی نظریه منو تا به حال جایی داده باشه؛ اما فکر می کنم مردم ایران به دلیل ندیدن و ندانستن، هراسی ناشناخته از همجنسگرایی دارند. آنها یک پیش فرض از همجنسگرای سنتی دارند. همانی ها که اوبنعی، بچه کونی، زن بچه ها، مول من (یا فلانی)، فلانی اوبی و… می نامند.
من نشنیدم مردم خود به خانه یک همجنسگرا بریزند و به دلیل آنچه که آن را کونی بودن می دانستند، آزاربدهند. وقتی در جمعی از همجنسگرایان سنتی حرف به میان می آید، با یک تمسخر از آن یاد می شود. مثلا: «ابوذر خیاری (قه قهه) یه بار لباس زنونه پوشیده بود، منم با خیار می کردمش و چقدر حال می کرد» و همه همراه سوال «نه بابا؟» میزنند زیر خنده. وقتی ابوذر را هم در خیابان می بینند، کسی او را با انگشت نشان نمی دهد. اما ناخداگاه همه به او می خندند.
امروز اما برای همجنسگرایان مدرن (نسل دوم همجنسگرایان ایرانی) سه نگاه وجود دارد.
1. مردمان نسل اولی و سنتگرای ایرانی، با نگاه نفرت انگیزی از کنار آنها عبور می کنند و حرس می خورند. شاید ته دلشان هم بگویند: «دوره آخر زمان شده دیگه».
2.  پسران سکس ندیده و دیده، در کف لزها می مانند و اصلا به موضوع فکر نمی کنند. پسران سکس ندیده نسل جدید، به جای جمله «ابنعی» از جمله «بچه خوشگل» استفاده می کنند. در حالی که نعوض کرده اند، با توجه به سطح فرهنگیشان می خواهند به طرف برسند. اما آنها 50 تا 60 درصد برای سوراخ طرف تلاش می کنند. پسران سکس دیده هم سعی می کنند خود را کنار بکشند تا کلاس آلتشان پایین نیاید.
3. انسان های بافرهنگ شده کشور جهان سومی ما هم با دلسوزی و نگرانی حال همجنسگرایان، به دنبال پزشک برایمان می گرددند و از کلمه: «آخـ…ــه» استفاده می کنند.
از آزاری که شنیده ام، پدرانی که فرزندان خود را برای آنچه که آبرو می نامیدند، به باد کتک گرفتند ویا گاهی از خانه اخراج کرده اند. اما این پدران، فرزندان خود را در حال عمل سکس دیده اند. و بسته به اتفاقات بعد از آن… گاها مورد بخشش قرار گرفته اند.
چرا اینها را در 23خرداد 89 می گویم؟
جوابش برمیگردد به ملاقات امروز من و پارتنر آینده ام. وارد ایستگاه مترو شدیم و نشستیم تا قطار بیاید. من دستم را انداختم گردنش. همان لحضه فکر کردم شاید کسی به ما شک کند، شاید کسی نگاه بدی بیندازد، شاید مزدوران حاکمیت مارا آزار دهند، شاید کسی ما را بگیرد و… . موضوعی که چند روزی بود به آن فکر می کردم و در ذهنم آمده بود مرا بر آن داشت تا به یک باره دستم را به دور گردن پارتنرم بیاندازم و با نگاه کاملا هینت و دل فریبانه ای به چشمانش خیره شودم. ترن خط مقابل وارد ایستگاه شد. کمی از نظر تحت تعقیب قرار گرفتن خیالم راحت بود. هم خطی های ما هم روی صندلی و خیره به ترن بودند. پیشانی اش را بوسیدم. گفت» دختران کوپه کناری نگاه خیره کردند و دوستانش را صدا زدند تا آنها هم ما را ببینند. جری شدم، دوباره بوسیدمش و سپس سرم را بر شانه اش قرار دادم. ترن راه افتاد و هنگامی که کوپه دختران به روبه روی ما رسید، آب دارتر از همیشه، لپ اش را خیس به لبانم کردم. یکی از دختران، نوک انگشت اشاره اش را به نوک انگشت شصتش رساند و سه انگشت رها که بفهماند کارمان  بست(best)، خیلی خوب است. پارتنرم به او همان نشان را برگرداند و من با لبخند، به دختران دست تکان دادم(بای بای کردم).
حالا نگاه ایستگاه به ما بود. گروهی که دیده بودند، خود را به کارشان مشغول کردند و بی تفاوت ماندند. گروهی دزدکی چشم می دوختند و با تعجب نگاهمان می کردند، گروهی نیز با لبخند خیره به زمین و در فکر بودند.
آن موضوعی که همیشه آزارم می داد، خودسانسوری بود. هنگامی که نمیدانی تو پنهان می شوی یا نه، و خود را پنهان می کنی. ما وجود داریم و اگر ما که کم هم نیستیم را ببینند، هراسشان نیز کم کم از بین می رود و می فهمند ما هم مانند آنها عاشق می شویم.
 به ایرانیان روبه آزادی، به ایرانیان روبه آگاهی، به ایرانیان روبه مدنیت اجازه فکر کردن، اجازه آگاهی گرفتن و اجازه درست رفتار کردن بدهیم.
حالا من با غرور، همراه دستانی که همیشه از او در دستانم نگه می داشتم، با دست دیگر بر دوشش، به آغوشش می کشمش و راه می روم. اگر چه نعرنزده ام اما با رفتارم و لبخندم فریاد زده ام:
من همجنسگرای خوشبختم!
یک شنبه 23 خرداد سال 1389

10 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. Hot می‌گوید:

    Wow kheili Jaleb bood ke be ghole invaria "go out" koni yani inke baghie befahman ke tooye sex lifet che gerayeshi Dari

    لایک

  2. نقطه چين ها. . . می‌گوید:

    راستش من بحثی ندارم..اما فکر کردم شاید اینطور برداشت کرده باشی که این قضیه به هموفوبیا یا خوسانسوری مربوط باشه!..بهرحال اینایی که میگی تو ایران جواب نمیده..سعی کن همسطح جامعه با واقعیت ها جلو بری..هر چقدرم اطلاعات علمی برای اثبات گرایشت ارائه بدی بازم استریت ها قانع نمیشن!..این شجاعت یا خوشبختی نیست که گرایشتو تو این شرایط عمومی کنی و با خیالات وهمی فکر کنی که همه به به و چه چه میکنن!..بهتره به همجنسگرا ستیزی و مدرن بودن هم ربطش ندی..چون این بحثت در قالب کلمه ها قشنگن تو دنیای مجازی..اما دنیای واقعی یه جور دیگه اس..!یوسف

    لایک

  3. شایان می‌گوید:

    به یوسف:خیلی بدبینی. من هم بین بچه های پایین محله حرف زدم و بین بچه های متوسط و البته بالاشهری. پسر، دخترای امروزی اکثرا همراهند. توی قزوین ما که اینجوریه.

    لایک

  4. نقطه چين ها. . . می‌گوید:

    من خوشبینم بخدا!.. :دینظرم بود دیگه! :-)یوسف

    لایک

  5. نيما می‌گوید:

    من احساس مي كنم همه جا يه چنين مسايلي هست باز ايران به علت گذشته ي طلايي كه قبل از انقلاب داشته قدرت هضم بعضي از مسايل رو داره از طرف ديگه آزادي فقط بوسيدن تو خيابون نيست آزادي يعني دادن حق حيات آزاد و زندگي علني به ما . حالا كدوم دگر جنس گرايي تو خيابون از طرفش لب گرفته كه ما دومي اش باشيم . اجازه بدن شما با همين دوستتون برين زير يه سقف زندگي كنين كسي اذيتتون نكنه ما از بوسيدن تو خيابون و مترو مي گذريم.

    لایک

  6. 1pisho می‌گوید:

    خیلی کار شجاعانه ای کردی… اما میدونی شایان، توی مملکتی که مجازات این عشق هرچقدر هم که پاک و واقعی باشه… مرگه… مردمش هم کنار نمیان، توی سرزمینی که مردمش امامزاده ای که امروز تاسیس شده رو بیشتر از علم و آگاهی قبول دارن، نمیشه خیلی مانور داد… ممکنه خطرناک باشه… ما چون حمایت قانون رو نداریم میترسیم، واگرنه خجالت جنبه کوچکی از انجام ندادن این حرکات در ملا عام هست (گرچه ما انجام میدیم و خیلی هم تابلو هستیم!!)بابت مینی بلاگ ممنون! ایشالا برای شما!!! P:

    لایک

  7. اندوه پرست می‌گوید:

    بهت افتخار ميكنم…و مين طور…آرزوي خوشبختيه مضاعف…اميدوارم كنار عشقت هميشه خوشحال باشيو خوشبخت.

    لایک

  8. موکت می‌گوید:

    عزیزماول به خاطر ِمهربونیت به من ممنونمشماره رو سیو کردم و توی ِاولین فرصت می زنگم بهتدوم به خاطرِ داشتنِ پارتنری در آینده باز هم بهت تبریک می گمسوم خیلی خوشحالم که کسی اینقدر شجاع بین ما هستچهارم اینکه از اینکه اینقدر به نمادها و اشاره ها اهمیت می دی تحسینت می کنمهر دوتون رو می بوسم

    لایک

  9. نقطه چين ها. . . می‌گوید:

    این مینی بلاگ این گوشه رو چطور گذاشتی؟جزو ابزارک های بلاگر هست یا صفحات یا کدشو از یه جا دیگه آوردی؟!..منو یاد توئیتر میندازه..بهم بگو از کجا بذارمش..ممنون!یوسف

    لایک

  10. Red Confine می‌گوید:

    عجب كاري كردي پسر، دمت گرمولي من يكي نميتونم همچين كاري بكنم اونم جلوي عموم، بنا به دلايلي كه شايد يه روز شرح بدم ولي دليلش ترس از آبرو نيست…

    لایک

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s