ملاقات اول

کاش اونقدر توی بغلم چلونده بودمش تا توی راه بازگذشت از بغضم، چشمام تر نمی شد.
1. تا آخر عمر چهره هاومن برای هم تکراری نمیشه.
2. تا آخر عمر حرف برای گفتن داریم تا برای هم تکراری نشیم.
3. اون قدر با هم هم فکریم که پیشنهاد ها و ایده لوژی هامون با تاید طرف مقابل روبه رو می شه.
4. اون قدر از لایف شناخت داریم که جایی برای کشف کردنش نداریم.
5. اونقدر پشت کار داریم و از مشکلات نمی ترسیم که می تونیم یه زندگی راه بندازیم.
نمی خواستم توی اولین دیدار بگم. خیلی باش ترکوندم. اونم چه راحت با من می ترکوندها. ولی آخر زیر لب و بی صدا گفتم: «دوست دارم» و شنیدم: «منم همینطور».
وای چقدر نازه این پسر!
بگم؟
پی نوشت: نشد با این حالم آپ نکنم! سوتی هامو پاک نمی کنم.
سه شنبه 11 خرداد سال 1389

2 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. مهرشاد می‌گوید:

    خيلييييييي خوشحالم!اميدوارم باهاش به هر چيزي كه دوست داري برسي…برات آرزوي بهترين ها رو مي كنم…

    لایک

  2. احمد می‌گوید:

    چقدر خوب!! خوش به حالت !امیدوارم باهاش بیشتر از اینها بترکونی! و خوشبخت باشین

    لایک

نگاه شما

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s