مثل دیشبهای قبلی٬ دیشب با خود قراری گذاشتم٬ اما برای تخلیه انرژیام٬ برای آنکه بتوانم فردا بخوابم٬ آخر خیلی کار دارم و… .
پس لامپ را خاموش میکنم. حوصله پا شدن از روی تخت ندارم تا در را قفل کنم. پتو را کنار نمیزنم. شلوارم را در میارم و در خیالات میروم. پسری زیبا را روی خودم میکشم. از کیسینگ به چستینگ… و ساکینگ… و فاکینگ… حالا هم من در او فستینگ…! چیزی تا فوران انرژی نمانده.
حس میکنم چیزی روی پتویم افتاده. لامپ را روشن میکنم. سوسک سیاهی به من زل زده!
ساعت ۰۳:۳۹ دقیقه به وقت پی.سی. شایان کوچیکه خوابه اما من… . به یاهو میروم. آریان هنوز هست و هنوز از تنهایی مینالد. مهدی هم همین طور آرمان هم و دیگران هم و من هم!
شنبه 21 فروردین ماه سال 1389 ساعت 08:46 AM
این نظر خصوصیه !من اول یه سوال دارم : سینا چی شد؟؟اون همه عشق عشق؟؟بعدش : بلاگ اسکای هم که وطنیه ! رفتم درست کردم ولی عاقبتش میشه مثل بلاگفا و پرشین بلاگ دیگه !پس اینم فایده نداره
http://www.persianpersar.blogsky.com/
درجواب:بلاگ اسکای میزبان سبزهای زیادیه و از بلاگفا بهتره که ای.پی شما رو در اختیار نظام قرار میده. اگه امنیت کامل میخوای ورد پرس و بلاگر!ضمن اینکه تو فعلا اکانت ساختی نه وبلاگ. در باره سینا هم:اینکه نظر خصوصی نبود آخه اون بالا جا برای پایام خصوصی داری.اما چون سینا اینجا عمومی شده بود و حتی بعضی ها منو به شکا سینا و شایان لینک کرده بودن باید توضیح بدم.اما توضیح مفصلش باشه برای بعد.سینا رو دوست دارم و بهش علاقه مند بودم و هستم اما گاهی مسیر جاده به بنبست می رود.سینا به گفته خودش ام.اس پیشرفته داشت و تا چند روز دیگه به آسایشگاه میره و شاید چند ماهی تا عمرش باق نمونه. اون بازی وبلاگی که هاملت راه هانداخت برای سینا یک واقعیته! من سینا رو با وجود شوق بسیار ندیدم چون خودش نمی خواست. حتی تلفنی هم باهاش صحبت نکردم بازهم چون خودش نمی خواست. چقدر توضیح دادم. خلاصه اینکه سینا نمی خواست برای چند ما به قول خودش زندگی منو خراب کنه که بازهم اشتباه می کرد و میکنه و امیدوارم آدرس آسایشگاه رو بده تا آخرین لحضه هاشو کنارش باشم
حسن جوووون
شنبه 21 فروردین ماه سال 1389 ساعت 8:26 PM
سلام….شایان : شنبه 21 فروردین ماه سال 1389 03:54 AM : مطمئنم خودت هم نمیدونی چیه؟؟؟؟؟؟؟مراحل یا سکسولوزی رو خوب تشریح کردی ایول داریممنم یکیو زیرم میخام
http://gaytop.blogfa.com/
درجواب:
–>
حسن جووون
شنبه 21 فروردین ماه سال 1389 ساعت 8:27 PM
لینک شدی شایان ()()()()()
درجواب:
–>
حسن جووون
یکشنبه 22 فروردین ماه سال 1389 ساعت 1:00 PM
…..
درجواب:
–>
غریبه(امید آخر)
یکشنبه 22 فروردین ماه سال 1389 ساعت 1:23 PM
ببخشید دارم فضولی می کنماما داستان عشقی هر کسی به خودش مربوطهکسی نباید تو زندگی کسی سرک بکشهآقا شایان شما هم مجبور نیستی برا کسی تو ضیح بدیموفق باشین
درجواب:شما خیلی باحالی هاااا من مشکلی با این ماجرا ندارم 😀
حاج پسر
دوشنبه 23 فروردین ماه سال 1389 ساعت 09:23 AM
تنهایی خیلی سخته اگه پیشت نباشه وقتی پیشش نباشی پیدا میشه داش شایان ، یه جور دیگه بگرد البته اگه دوست داری با کسی باشی
http://www.4bahman87.persianblog.ir/
درجواب:
–>
حاج پسر
دوشنبه 23 فروردین ماه سال 1389 ساعت 09:25 AM
یه سخن با غریبه (امید آخر )شیوه نگارش شایان یکی از بهترین روشهاست ، معنی نداره کسی بخواد همه چیز رو مخفی کنه و تو توهم خودش بنویسه .خیلی شهامت میخواد کسی مثل شایان بنویسه اصلا هم اشکالی نداره ، اینجور واقعیت نوشتن رو دوست دارم
http://www.4bahman87.persianblog.ir/
درجواب:
–>
حاج پسر
دوشنبه 23 فروردین ماه سال 1389 ساعت 09:27 AM
بابت سینا متاسفم دلم شکست مطمئنی شایان این قضیه رو ؟ اگه اینجوریه نباید تنهاش بزاریم
http://www.4bahman87.persianblog.ir/
درجواب:شاید این ما هستیم که با دل سوزوندن می خوایم خودمون رو تنها نزاریم! من حس ترحم ندارم به سینا. دوسش دارم و اینو خودش هم میدونه اما اجازه نداده تا حالا که حتی یک لحضه کنارش باشم.