تو را دوست دارم
نه برای آغوش عریانت
نه برای بویدن لبانت
نه برای چشیدن بازوانت
تو را دوست دارم
برای در دست داشتن دستت
برای گام های هم گام مان
برای شانه به شانه قدرم زدن هایمان
تو را دوست دارم
تو را برای نگاهت
تو را برای لبخندت
تو را برای تو می خواهم
تو را دوست دارم
نه برای پی.ام هایت
نه برای اس.ام.اس هایمان
نه برای مکالمه های کوتاه تلفن هایم
تو را دوست دارم
در هر ثانیه فکر می کنمت
برادرم می خوانمت
بی آنکه بخواهم،
بی آنکه خواسته باشی،
بی آنکه بلد باشی،
برایم برادری کنی
تو را دوست دارم
برای حس خوشبختی ام
برای بغض بی دلیلم
برای حس دلتنگی ام
به من گوش نده،
به تو گوش می دهم
با من تماس نگیر،
تو را میشنوم
با تمام جانم
تو را دوست دارم
پی نوشت 1 : این اولین شعری است که سرودم. برای آریان که برادر هم حس من است. پی نوشت 2 : هوزهم سر درگم ام. پست «سردرگمی1» را بخوانید و منتظر «سردرگمی2» باشید. بدون کامنت از وبلاگم نرید. به تمام نظرات برادران هم حسم احتیاج دارم.
نه برای آغوش عریانت
نه برای بویدن لبانت
نه برای چشیدن بازوانت
تو را دوست دارم
برای در دست داشتن دستت
برای گام های هم گام مان
برای شانه به شانه قدرم زدن هایمان
تو را دوست دارم
تو را برای نگاهت
تو را برای لبخندت
تو را برای تو می خواهم
تو را دوست دارم
نه برای پی.ام هایت
نه برای اس.ام.اس هایمان
نه برای مکالمه های کوتاه تلفن هایم
تو را دوست دارم
در هر ثانیه فکر می کنمت
برادرم می خوانمت
بی آنکه بخواهم،
بی آنکه خواسته باشی،
بی آنکه بلد باشی،
برایم برادری کنی
تو را دوست دارم
برای حس خوشبختی ام
برای بغض بی دلیلم
برای حس دلتنگی ام
به من گوش نده،
به تو گوش می دهم
با من تماس نگیر،
تو را میشنوم
با تمام جانم
تو را دوست دارم
پی نوشت 1 : این اولین شعری است که سرودم. برای آریان که برادر هم حس من است. پی نوشت 2 : هوزهم سر درگم ام. پست «سردرگمی1» را بخوانید و منتظر «سردرگمی2» باشید. بدون کامنت از وبلاگم نرید. به تمام نظرات برادران هم حسم احتیاج دارم.
سه شنبه 24 آذر 1388